چهارشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۳

 

مداحي يا سطحي نگري و بازيچه قرار دادن دين؟!

 

از نمونه هاي سطحي نگري به دين، بازيچه قرار دادن احساسات مردم است و اين کار را در بسياري از مداحي ها که به نام مداحي اهل بيت وجود دارد مي توانيم به وضوح ببينيم.

انواع و اقسام فنون را استفاده مي کنند تا اشک مردم را دربياورند ، تغيير در صدا و زير و بم کردن آن و توجه به اينکه مردم درباره ي شخص مداح چه فکر مي کنند بيشتر ابعاد فکري مداح را اشغال کرده.

توي اتوبوس نشسته بودم، ديدم دونفر از مداحان جوان مشغول صحبت کردن با همديگر هستند و داشتند تمرين مي کردند که چگونه به صداي خود حزن بيشتري بدهند و کل مسير تمام هم و غمشان همين بود، در صورتي که انتظار مي رود کساني که ميکروفون را به دست مي گيرند افراد را با واقعيت ها آشنا کنند نه اينکه در ماليخوليا غرق نمايند(اينها باعث مي شوند کساني که از بيرون به دينداري ما نگاه مي کنند ما را به خرافي گري و ضعف عقل متهم کنند).

مطلب ديگر اينکه ضعيف ترين نوع آهنگ سازي در مداحي ها به چشم مي خورد و به هر آهنگ و موسيقي که احساس کنند اشک ساز است متوسل مي شوند(جالبه که خيلي وقتها راديو و تلويزيون ما خودش به اين سطحي نگري ها دامن مي زند).

روز دوشنبه(28 صفر حدود ساعات بين 9 تا 10.5 صبح) داشتم راديو گوش مي دادم که مشغول پخش يک مداحي شد ديدم آهنگ اون ترانه اي که فکر ميکنم ويگن خونده و شايد هم عارف (قبل از انقلاب)، به عنوان آهنگ مداحي انتخاب شده، ترانه ي «آزرده دل»، خيلي عجيب بود.

رموز عشق ز حافظ شنو نه از واعظ

اگرچه صنعت بسيار در عبارت کرد

http://yaghin.blogspot.com

یکشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۳

قانون

براي متدينين يک قانون بيشتر وجود ندارد و آن هم قانون شرع است که از طريق خداوند و با واسطه ي پيامبران يا حتي بي واسطه به مردم رسيده.

در جايي که قانون شرع جاي تغيير دارد معمولا در خود آن اشاره شده است.

ما در شرع با کلمه اي به نام عبادت زياد برخورد مي کنيم. عبادت برخلاف معناي ظاهري آن که شايد فقط سر به مهر ساييدن را ياد آور شود، از يک معناي عميق تري برخوردار است. اگر بخواهم به زبان امروزي تر بگويم ، عبادت به معني رعايت دستورات بر اساس کاتالوگ شرکت سازنده ي انسان براي بهترين نحوه ي استفاده و بهره برداري از نيروهاي بالقوه ي اوست.

کاتالوگ ما همان قرآن و دستورات پيامبران الهي است که به عبارتي قانون زندگي مومنين را تشکيل مي دهد.

قانون خداوند يک معيار را نيز در اختيار انسان گذاشته است به نام عقل که شخص پس از رسيدن به يک مراحلي (که مهمترين آن تفکر آزاد انديش است) مي تواند خود نيز مي تواند با ضابطه ي محوريت عقل آن را تغييراتي دهد، که ناگفته نماند اين تغييرات هيچ گونه مغايرتي با شرع نخواهد داشت.

يک مثال مي زنم:

زماني ممکن است ما با يک گروه متجاوز و بيدادگر در حال جنگ باشيم ، کساني که با قصد هرنوع تجاوزي که از دستشان بر مي آيد به ما شبيخون زده اند. اينجا جنگيدن با آنها دقيقا خواسته ي شرع است.

از طرفي ما اجازه ي کشتن دوست نزديک خود را نداريم!!

ولي اين گروه متجاوز براي اينکه بتواند يک سپر بسازد ، نزديک ترين دوست ما را که در اسارت اوست بر روي تانک مي بندد و به طرف ما حرکت مي کند. کافي است آن تانک به ما برسد و به مقاصد کثيف خود دست بيابد.

در اينجا ما موظفيم تانک را در حالي که نزديک ترين دوست و حتي شايد برادرمان بر روي تانک است را بکشيم و تانک را هم نابود کنيم.

آن کسي که به دست ما کشته شده به شهادت رسيده و ما هم مرتکب خطايي از طرف قانون شرع نشده ايم.

مومن موظف است که روزه بگيرد ولي همينکه خودش تشخيص دهد که روزه براي او مضر است نبايد روزه بگيرد و اين تشخيص نه به پزشک او مربوط مي شود و نه به کسي ديگر بلکه ديگران نهايتا فقط مي توانند او را راهنمايي نمايند.

از طرفي يک تغيير ديگر در شرع داريم به نام کلاه شرعي(که البته موضوع بحث ما اين نيست و بحث ما بر موضوع دينداري ايده آل است)!

کلاه شرعي را کساني درست مي کنند که قصد سود جويي و عوام فريبي دارند و نام آنها از جرگه ي مومنين بيرون است.

 

قوانين مدني هم تا زماني که مطابق قانون شرع هستند ، از طرف يک مومن قابل اجرايند ولي همينکه از شرع خارج شوند ديگر اعتباري ندارند.

چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۳

سلام دوستان

در حال حاظر يک بحث را در وجود خداوند با دوستاني که منکر وجود او هستند در وبلاگ :

http://marxist1360.persianblog.com

دنبال مي کنيم.

نظرات استوار شما مي تواند چراغي براي اين راه باشد.

با تشکر

دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۳

گلچيني از وبلاگ:

http://hamzeh1234.persianblog.com/

 گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند

 

  در غنچه نخست هفته اي ناز کنند

 

  چون ديده به ديدار جهان باز کنند

 

  از شرم رخت ريختن آغاز کنند

 

                                      انوري

 

  دنيا طلبان ز حرص مستند همه

 

  موسي كش و فرعون پرستند همه

 

  هر عهد كه با خداي بستند همه

 

  از دوستي حرص شكستند همه

 

                           ابو سعيد ابوالخير

 

عشق آمد وشد چو خونم اندر رگ و پوست

 

 تا کرد مرا خالي و پر کرد ز دوست

 

 اجزاي وجودم همگي دوست گرفت

 

 ناميست ز من باقي و باقي همه اوست

 

                                     ابوالسعيد ابوالخير

 

جز سر کوي تو اي دوست ندارم جايي

 

در سرم نيست به جز خاک درت سودايي

 

بر در ميکده و بتکده و مسجد و دير

 

سجده آرم که تو شايد نظري بنمايي

 

مشکلي حل نشد از مدرسه و صحبت شيخ

 

غمزه اي تا گره از مشکل ما بگشايي

 

اين همه ما و مني صوفي و درويش نمود

 

جلوه اي تا من و ما را ز دلم بزدايي

 

نيستم نيست که هستي همه در نيستي است

 

هيچم و هيچ که در هيچ نظر فرمايي

 

پي هرکس شدم از اهل دل و حال و طرب

 

نشنيدم طرب از شاهد بزم آرايي

 

عاکف درگه آن پرده نشينم شب و روز

 

تا به يک غمزه او قطره شود دريايي

 

--------
 الهي ان اخذتني بجرمي اخذتک بعفوک

 

 و ان اخذتني بذنوبي اخذتک بمغفرتک

 

 و ان ادخلتني النار اعلمت اهلها اني احبک

 

 خدايا اگر از خطاهايم بپرسي ، از بخششت مي پرسم

 

 و اگر از گناهانم جويا شوي ، از مغفرت و کرمت سوال مي کنم

 

 و اگر مرا در آتش کني به اهل جهنم نيز خواهم گفت که من تو را دوست مي داشتم.

 

                                                           قسمتهايي از مناجات شعبانيه

 

------------
عاشق به مکان در طلب جانان است

 

جانانه برون ز حيز امکان است

 

نايد به مکان آن ، نرود اين ز مکان

 

اين است که درد عشق بي درمان است
---------------------
 اين عمر به ابر نوبهاران ماند

 

 اين ديده به سيل کوهساران ماند

 

 اي دوست چنان بزي که بعد از مردن

 

 انگشت گزيدني به ياران ماند

 

 

 در دل چو کجيست روي بر خاک چه سود

 

 چون زهر به دل رسيد ترياک چه سود

 

 تو ظاهر خود به جامه آراسته اي

 

 دلهاي پليد و جامه پاک چه سود

 

 

 وافريادا ز عشق ، وافريادا

 

 کارم به يکي طرفه نگار افتادا

 

 گر داد من شکسته دادا، دادا

 

 ورنه من و عشق هرچه بادا، بادا

یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۳

بي خدايان

 

اولين باريه که مي خوام چنين تبليغي رو در وبلاگ انجام بدم ، يعني تبليغ کساني که به نوعي اونها رو جزء دوستان خودم مي دونم البته به شرط اينکه از سر لجبازي دچار بي خدايي نشده باشن ، بلکه به واسطه ي درد خودشون از درون فرياد بزنن.

مدتيه که يک خانمي به نام مهرنوش موسوي براي بنده نشريه اي رو ارسال مي کنن به نام (آزادي زن) که در اون ذکر شده آن را بخوانيد و براي ديگران هم ارسال کنيد، خوب من هم همين کار رو مي کنم ولي نمي تونم نظر خودم رو ننويسم.

سردبير و هيئت تحريريه ي اين نشريه و نشريه ي ديگري به نام بي خدايان هردو بي خدا هستند يعني منکر وجود خداوندند.

حدودا يک هفته اي مي شود که مقاله ي هيچ دليلي مبني بر عدم خداوند وجود ندارد را براي ايشان ارسال کرده و همچنان منتظر پاسخ از طرف خانم ها موسوي و کم گويان هستم(سردبير نشريات آزادي زن و بي خدايان).

دو روز پيش که نشريه ي جديد آزادي زن رو براي بنده ارسال کردن مبحثي درباره ي حجاب در آن بود که بنده هم مقاله ي کوتاه حجاب رو براي خانم ها ارسال کردم.

راستش خودم يه زماني منکر خداوند بودم و سختي هاي زيادي رو متحمل شدم و به همين دليل نمي تونم بگم چطور ميشه که منکر خدا شد؟

بله کسي که بخواد از دين موروثي خودش خارج بشه معمولا چنين مرحله اي رو طي مي کنه ولي اگر کسي بخواد به واقعيت برسه بايد از اول با خودش شرط کنه که نمي خوام لجبازي رو پيشه ي خودم کنم و حتي اگه شناخت خداوند تمام آزادي هاي من رو هم بگيره ، حاضرم تمام آزادي هاي خودم رو بدم و خدا رو داشته باشم.

هرچند که از زماني که انسان خودش رو تسليم خداوند ميکنه و پشت پا به تعلقات ميزنه ، تازه معني آزادي رو درک خواهد کرد.

اگر لذت ترک لذت بداني

دگر لذت عيش لذت نخواني

خوشحال ميشم که دوستان اين دو سايت رو بازديد کنند و همراه ساير دوستان بي خدا يک مبحث منطقي و به دور از جنجال رو در اين وبلاگ دنبال کنيم.

http://m-mussavi.persianblog.com

http://www.azadizan.com/

 

http://bikhodayan.com/

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۳

مي خواستم يه چيز جالبي رو خدمت شما عرض کنم

يه آقاي کليدسازي هست که محل کارشون تقريبا نزديک محل سکونت ماست و من هم خيلي ساله که ايشون رو مي شناسم ولي هيچوقت برخورد نزديکي با ايشون نداشتم، تا يکي دو روز پيش که براي ساخت يک کليد پيششون رفتم و سر صحبت باز شد و ديدم عجب آدم جالبيه ، ايشون زدن تو صحبت هاي فرهنگي و اجتماعي و ما هم گوشمون رو سپرده بوديم بهشون و يکي از اشعاري که به ديوار مغازه اش نوشته شده بود نظرم رو جلب کرد ديدم شعر باحاليه گفتم هنوزم از اين شعرا دارين گفت يادداشت کن، يه چند بيتي گفتن که چندتاش از خودشون بود و چندتايي هم از شعراي ديگه و يکي از اشعار زيبايي که خيلي لذت بخش بود اين بود:

 

دقايقي ز زمانه هنوز در پيش است

که از تمامي بگذشته ارزشش بيش است

 

حسابي حالمون رو جا آورد، حالا ديگه گه گاه يه سري بهشون ميزنم.

شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۳

آقاي دکتر لاريجاني ، چقدر حرف؟

خيلي جالبه که براي فيلمهاي آمريکايي اينهمه ناقد داريم ، براي مشکلات آمريکا اين همه ذره بين داريم.

ولي فيلمهاي داخلي هيچ حساب و کتابي ندارن و مشکلات و فساد داخلي به هيچ وجه مطرح نميشن.

ما تعداد بيکاران آمريکايي رو مي دونيم ولي تعداد بيکارهاي کشور خودمون رو نمي دونيم، آمار طلاق آمريکا رو مي دونيم ولي از آمار طلاق در کشور خودمون بيخبريم.

مرده ي خود را رها کردست او

مرده ي  بيگانه   را   دارد  رفو

سيستمي که نقد نشه مرده

ما براي اين 5 6 تا کانال شايد اگه 5 6 تا شبکه ي ديگه بسازيم که کار اينها را به اندازه ي زمان برنامه ها نقد کنه شايد هنوزم جوابگو نباشه. وقتي قرار به صحبت و نقد روي اثرات مخرب بعضي برنامه ها بشه اونوقت يه شاهنامه هم جوابگو نخواهد بود. برنامه اي مانند نقطه چين که از سريال هاي خود صدا و سيماست با بار ضعيف فرهنگي و اثر تخريبي بالايي است. اين بار ضعيف فرهنگي هم در بسياري از مواقع به جاي انتقادهاي اجتماعي بدون غرض ورزي، تبديل ميشن به بازگشايي عقده هاي سياسي به جناح رغيب. مانند برنامه هايي که در رابطه با انتخابات ساخته بودن. غير از اون هم فقط يک برنامه ي عبث رو به مردم تحويل ميدن که فقط مشغول مي کنه و دچار يک سکر منفي.

يا همين فيلم سينمايي خفاش که تو ايام نوروز پخش شد، آخه اين فيلم چي داشت؟

راستش اين يکي دو تا رو به صورت تصادفي ديدم ، وگرنه ظاهرا " خواجه در قصد نقش ايوان است".