شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۳

......

اخلاص و زحمات شهيد مطهري در جهت شناساندن اسلام ناب قابل تقدير بوده و هست ولي متاسفانه گروهي از مومنين جامعه ي ما که بيشتر جزء کارگزاران و حاميان اصلي قدرت حاکم مي باشند ، استاد مطهري را به عنوان تنها و برترين سند خود مي دانند و اگر کلامي مخالف کلام شهيد بزرگوار مطهري باشد را بدون تامل رد مي کنند. متاسفانه شهيد مطهري از طرف اين گروه از مومنين نقد نمي شود و بدون نقد پذيرفته مي گردد وقتي هم در بحث ها از نظر منطقي و استدلالي کم مي آورند چه بسا با يک استناد به مرحوم شهيد مطهري خود را در کمال مي يابند ، و چه بسا در بعضي اوقات اين کمال پنداري بيش نباشد.

استاد مطهري نيز مانند بسياري از اهل عقل در نهايت دريافت که راه رسيدن به محبوب راهي فراي عقل است، ولي متاسفانه حاميان ايشان در استنباط اين مطلب آخر با مشکل مواجه شدند و با آنکه مي دانند بيشتر انسان ها در نهايت عمر خود به پختگي بيشتري دست مي يابند، به همان مطالب زير خط پختگي ايشان بسنده کردند، اينک مطلبي از علامه تهراني:

شهيد مطهري در اواخر عمر، بالعيان دريافت كه

بدون اتصال به باطن و ربط با خداي منان...........

دوست مكرم و سرور ارجمند مهربانتر از برادر ما مرحوم آيه الله شيخ مرتضي مطهري - رضوان الله عليه - كه سابقه آشنائي ما با ايشان متجاوز از سي و پنجسال است، پس از يك عمر درس و بحث و تدريس و خطابه و كتابت و موعظه و تحقيق و تدقيق در امور فلسفيه، با ذهن رشيق و نفس نقاد خود بالأخره در اين چند ساله آخر عمر خود بالعيان دريافت كه بدون اتصال به باطن و ربط با خداي منان و اشراب دل از سرچشمه فيوضات ربانيه، اطمينان خاطر و آرامش سر نصيب انسان نمي‌گردد و هيچگاه نمي‌تواند در حرم مطهر خدا وارد شود يا گرداگرد آن طوف كند و به كعبه مقصود برسد و چون شمعي كه دائما بسوزد و آب شود، يا پروانه‌اي كه خود را به آتش زند و همانند مؤمن متعهدي كه شوريده‌وار دلباخته گردد و در درياي بي‌كرانه ذات و صفات و اسماء حضرت معبود فاني گردد و وجودش به سعه وجود خدا متسع شود قدم راستين در مضمار اين ميدان نهاد.

بيداري شب‌هاي تار و گريه و مناجات در خلوت سحرگاه و توغل در ذكر و فكر و ممارست درس قرآن و دوري گزيدن از اهل دنيا و هواپرستان، و پيوستن به اهل الله و اولياي خدا، مشهود سير و سلوك او بود. رحمه الله عليه رحمه واسعه.

لمثل هذا فليعمل العاملون [1] 61 :37، ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون [2] 128 :16.

چندي قبل از اين حقير خواستند تا براي سالگرد شهادت ايشان چيزي بنويسم. اين فقير كه حقا خود را نالايق مي‌ديدم با وجود تراكم مشاغل و شواغل از قبول اين عهده پوزش طلبيدم.

اخيرا كه مراجعه مكرر شد، روح آن صديق گرامي مدد نمود كه اين مختصر را تحرير نموده و به عنوان مقدمه به رساله‌اي كه در سير و سلوك نوشته بودم ملحق نموده و براي شادي روح آن مرحوم در دسترس طالبان حق و پويندگان سبل سلام و راه حقيقت قرار دهم. بيده ازمه الامور و به أستعين.

اصل اين رساله اس و مخ اولين دوره از درسهاي اخلاقي و عرفاني است كه حضرت استاد گرامي ما علامه طباطبائي - روحي فداه - در سالهاي يكهزار و سيصد و شصت و هشت و شصت و نه هجريه قمريه در حوزه مقدسه علميه قم براي بعضي از طلاب بيان فرموده و اين حقير به عنوان تقريرات درس به رشته تحرير درآورده بودم و قرائت و مرور به آن را در اوقات قبض و كدورت و خستگي موجب تنوير روح و تلطيف جان خود مي‌دانستم.

اينك يك دوره بر آن مرور نموده با تنقيحات و اضافاتي مهيا و پاداش و ثواب آن را به روح فقيد سعيد مطهري - أعلي الله مقامه الشريف - اهداء مي‌كنم. [3]

_________________________________________________________

[1]  - آيه 61 از سوره 37: صافات: [براي چنين چيزي عمل كنندگان بايد عمل كنند].

[2]  - آيه 128 از سوره 16: نحل: [خداوند همراه كساني است كه تقوي گزيده‌اند و آنانكه ايشان نيكوكارند].

[3]  - رساله‌لب‌اللباب صفحه ي 18مرحوم علامه تهراني

چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۳

با سلام خدمت تمامي دوستان گرامي

براي دانلود سرود ها و آوازهای mp3 ، حتي الامکان از DAP استفاده بفرماييد.

در هنگام اجرای فایلهای html و flash نیز در صورت مواجه شدن با سوال: آیا ماکرو مدیا را install کنیم یا خیر شما پاسخ مثبت دهید.

موفق باشيد

یقین


 

 

نام فایل

حجم

 

؟

آب حیات عشق

001.mp3
URL: http://home.ripway.com/2004-5/120319/001.mp3

 

384KB

 

محمد نوری

کی بشنوی تو آوای مرا؟

053.mp3
URL: http://home.ripway.com/2004-5/120319/053.mp3

 

442KB

 

؟

تصنیف دست از طلب ندارم تا جان من برآید

076.mp3
URL: http://home.ripway.com/2004-5/120319/076.mp3

 

800KB

 

بخشی از سخنرانی دکتر الهی قمشه ای (تصویری)

DRGHOMSHEI.swf
URL: http://home.ripway.com/2004-5/120319/DRGHOMSHEI.swf

 

980KB

 

سماع در ترکیه (تصویری)

SAMA.swf
URL: http://home.ripway.com/2004-5/120319/SAMA.swf

 

440KB

 

 

015

 

شهرام ناظري – کردي
 http://home.ripway.com/2004-5/120319/015-kordi.mp3

 

Time=11'12"

656KB

037

 

شهرام ناظري – چون مي روي بي من مرو
 http://home.ripway.com/2004-5/120319/037.mp3

 

Time=7' 29"

439KB

058

 

شجريان – سرو چمان من چرا ميل چمن نمي کند
 http://home.ripway.com/2004-5/120319/058-sarvechamanemanchera.mp3

 

Time=5' 21"

314KB

067

 

شهرام ناظري – کردي 2
 http://home.ripway.com/2004-5/120319/067-kordi.mp3

 

Time=4' 43"

277KB

 

آدرس وبلاگ:

http://yaghin.blogspot.com

آدرس گروه:

http://groups.yahoo.com/group/yaghin/

دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۳

خود را در فرمان تاختن ديگر است

و

خود را در ارادت معشوق باختن ديگر

عين القضات – شهيد عشق -

 

اي دوست آدمي که او را ارادت وا ديد آمد در مثال به مورچه ماند که به کعبه مي رود از خراسان ، چه گويي؟ مورچه هرگز به خودي خود به کعبه تواند رفتن؟ هيهات! که اگر هزار سال جان کند که هم هيچ نبود. اما اگر خود را بر پر کبوتري يا بازي بندد ، راه بر وي آسان شود. اما کار مورچه در آن است که خود را بر پر کبوتر بندد، چون بربست راه او برسيد، راه کبوتر مانده بود و به يک روز به کعبه توان رسيد به پر کبوتر و کار مريد در آن است که خود را چون بر پر پير بندد و چون بربست راه مريد برسيد و آن راه پير است که مانده است و عالم ها بگردي که مريد را نيابي تا داني شيخ ابوالقاسم گرگاني مي گويد: چندين سال است که مي خواهم تا مريدي بيابم!

مريد ابليس صفت بايد که بود تا از او چيزي آيد . خود را در فرمان تاختن ديگر است و خود را در ارادت معشوق باختن ديگر. بر فرمان معشوق مطلع بودن ديگر است و بر ارادت معشوق مطلع بودن ديگر .

 جوانمردا! فرمان بيرون است و ارادت درون. اگر مثلا پدري فرزند خود را گويد که بسيار مرا منواز که از تو خجل شدم و آن پسر اکرام پدر زيادت کند. مخالف او نيست، لعمري مخالف فرمان است وليکن مخالف ارادت نيست.

اگر سلطان محمود وا اياز گفتي که برو خدمت ديگري کن و او برفتي خطا بودي ، آن کسي که در آن مقام فرمان برد نا پخته است.

جوانمردا! خداي تعالي گفت: «سارعوا الي مغفرت من ربکم و جنت عرضها السموات والارض» * ، طامعان آنجا که فرموده بود دويدند ، ليکن بسياري عاشقان گفتند: کجا رويم؟

گفتي دگري بين کنم اي بينايي

گر تو دگري چو خويشتن بنمايي

بار خدايا ! طالبان تو کجا به بهشت قانع شوند؟

گفتي که برو حديث ما کن کوتاه

اي دوست کجا روم کجا دانم راه

«ان اصحاب الجنت اليوم في شغل فاکهون» ** يعقوب چون از کنعان به مصر آيد به طلب يوسف آيد ، اگر نه نان ، گوشت و حلوا به کنعان هم بود، چه در دنيا خوردن و در آخرت هم خوردن ، حاشا و کَلـّا!

بهشت خود مائده ايست نهاده، تا خود عاشقان بهشت کدام اند و عاشقان خدا کدام. ..

تا  جان  دارم  عشق  تو  را   غمخوارم

بي جان غم عشق تو به کهس نسپارم

فردا      که     قيامت     آشکارا    گردد

مي آيم   و   اين   خمار   در  سر  دارم

________________

*   سوره ي 3 آيه ي 133

** سوره 36 آيه 55

     بخش هايي از نامه ي نهم عين القضات

شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۳

مطلبي از عين القضات – شهيد عشق -

اي دوست چون کسي اين حروف بر کاغذ بيند ، ضروورت بود که گويد اين حروف را صانعي هست عالم به کتابت و قادر بر کتابت و مريد مر کتابت را و ضرورت بود که او را حياتي بوده است که از مرده کتابت نيايد و اگر کسي گويد که من ديدم که اين کاغذ جايي نهاده بود سپيد و آنگه علي التدريج و الترتيب سياه مي شد بي آنکه هيچ آدمي دست فراز آن مي کرد، اينجا عموم خلق گويند که اين نتواند بود که کاغذ از خود سياه گردد و خصوص آن روا دارند که کاغذ سپيد جايي نهاده بود و بي آنکه دست کسي فرا آن رسد منقش شود.

بدين حروف، عموم و خصوص بدان متفق اند که حروف را بر کاغذ از کاتبي و صانعي ناگزير باشد.

اما عموم پندارند که اين کاتب واجب است که آدمي بود که به چشم سر او را توان ديد و خصوص اينرا واجب ندانند، بل واجب دانند که سببي بايد، اگر به چشم سر نتوان ديدن هم شايد. نبيني که در زمستان روي زمين و بالاي درختان بر چه حال بود؟ آنگاه به وقت بهار چگونه رنگها مختلف پديد آيد ، سرخ و سبز و کبود و زرد و هزار گونه عجايب؟ و هيچ دستي نديديم و هيچ صانعي نديديم از آنکه واجب نيست که حوادث را صانعي محسوس باشد که او را به چشم سر بتوان ديدن و اگر واجب بودي هرگز برگ درختي نبودي.

...... اکنون همان فطرت سليم است که در اين حروف که بر کاغذ است اقتضاي حکمي قاطع مي کند که اين حروف را از صانعي استغنا نيست که عالم و قادر و مريد و حي بود. همچنين همان فطرت بايد که در آثار ربيع حکم قاطع بکند که آثار را موثري بايد که فانظروا الي آثار رحمت الله کيف يحيي الارض بعد موتها ان ذلک لمحيي الموتي و هو علي کل شي قدير -  الروم : 30 -

پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۳

در پاسخ به يک دوست:

درباره ي علامه تهراني بايد همين قدر عرض کنم که مشابه کم داشته و دارد، براي اولين بار من از طريق خواندن کتاب مهرتابان با او آشنا شدم و احساس کردم به دريايي عظيم دست يافتم. کتاب مهرتابان و روح مجرد که به ترتيب درباره ي علامه ي طباطبايي و سيد هاشم حداد مي باشند جزء ارزنده ترين آثاري هستند که تا به حال با آنها برخورد کرده ام.

سيد هاشم حداد يک آهنگر در عراق بوده ولي چه آهنگري که يک انسان از جنس نور و تا آنجايي که از کتاب روح مجرد به ياد مي آورم ، حداقل يک بار هم به ايران تشريف آورده اند.

با آرزوي سلامتي و سعادت براي شما و خانواده ي گراميتان و همچنين مطلبي از علامه تهراني درباره ي اولين باري که خدمت سيد هاشم حداد رسيده اند نامه را به پايان مي برم، موفق و سر افراز باشيد:

"حقير، خيابان‌ عبّاسي‌ را كه‌ منتهي‌ مي‌شود به‌ شرطه‌ خانه‌ (نظميّه‌ و شهرباني‌) پيمودم‌ تا به‌ آخر، و از آنجا اصطبل‌ را جويا شدم‌، نشان‌ دادند. وارد محوّطه‌اي‌ شدم‌ بسيار بزرگ‌ تقريباً به‌ مساحت‌ هزار متر مربع‌ و دور تا دور آن‌ طويله‌هاي‌ اسبان‌ بود كه‌ به‌ خوردن‌ علوفة‌ خود مشغول‌ بودند. پرسيدم‌: محلّ سيّد هاشم‌ كجاست‌؟ گفتند: در آن‌ زاويه‌.

 بدان‌ گوشه‌ و زاويه‌ رهسپار شدم‌. ديدم‌: دَكّه‌اي‌ است‌ كوچك‌ تقريباً 3*3 متر، و سيّدي‌ شريف‌ تا نيمة‌ بدن‌ خود را كه‌ در پشت‌ سندان‌ است‌ در زمين‌ فروبرده‌، و بطوريكه‌ كوره‌ از طرف‌ راست‌ و سندان‌ در برابر او به‌ هر دو با هم‌ دسترسي‌ دارد، مشغول‌ آهن‌كوبي‌ و نعل‌سازي‌ است‌. يكنفر شاگرد هم‌ در دسترس‌ اوست‌.

 چهره‌اش‌ چون‌ گل‌ سرخ‌ برافروخته‌، چشمانش‌ چون‌ دو عقيق‌ مي‌درخشد. گرد و غبار كوره‌ و زغال‌ بر سر و صورتش‌ نشسته‌ و حقّاً و حقيقةً يك‌ عالَمي‌ است‌ كه‌ دست‌ به‌ آهن‌ ميبرد و آن‌ را با گاز انبر از كوره‌ خارج‌، و بروي‌ سندان‌ مي‌نهد، و با دست‌ ديگر آنرا چكّش‌كاري‌ ميكند. عجبا! اين‌ چه‌ حسابي‌ است‌؟! اين‌ چه‌ كتابي‌ است‌؟!

 من‌ وارد شدم‌، سلام‌ كردم‌. عرض‌ كردم‌: آمده‌ام‌ تا نعلي‌ به‌ پاي‌ من‌ بكوبيد!

 فوراً انگشت‌ مُسَبِّحه‌ (سَبّابه‌) را بر روي‌ بيني‌ خود آورده‌ اشاره‌ فرمود: ساكت‌ باش‌! آنگاه‌ يك‌ چائي‌ عالي‌ معطّر و خوش‌ طعم‌ از قوري‌ كنار كوره‌ ريخت‌ و در برابرم‌ گذارد و فرمود: بسم‌ الله‌، ميل‌ كنيد!

 چند لحظه‌اي‌ طول‌ نكشيد كه‌ شاگرد خود را به‌ بهانه‌اي‌ دنبال‌ كاري‌ و خريدي‌ فرستاد. او كه‌ از دكّان‌ خارج‌ شد، حضرت‌ آقا به‌ من‌ فرمود: آقاجان‌! اين‌ حرفها خيلي‌ محترم‌ است‌؛ چرا شما نزد شاگرد من‌ كه‌ از اين‌ مسائل‌ بي‌بهره‌ است‌ چنين‌ كلامي‌ را گفتيد؟!"

جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۳

يک مقدمه و يک مطلب

شايد بهتر بود اين مقدمه را کمي زود تر مي نوشتم ولي خوب الان هم دير نشده، مرحوم علامه تهراني يکي از فرزانگان گمنام است که کلام عاشقانه و سوزناک و بي غل و غشش خيلي زود دل ها را به سوي خود مي ربايد.

زماني که به مباحث عرفاني او با علامه طباطبايي دقت مي کنيم مي بينيم که ديدن و لمس درجاتي از معرفت چيزي است که حتي شخصي مانند حضرت علامه ي طباطبايي نيز نمي توانسته به خوبي آن را در يابد تا جايي که بحث به عقل بر مي گردد علامه ي طباطبايي به خوبي از عهده ي درک و استدلال بر مي آيند ولي زماني که صحبت از وحدت وجود مي شود حتي علامه طباطبايي نيز نمي تواند به آن وادي نفوذ کند*

مطلبي از مهر تابان:

 

رؤياي‌ أميرالمؤمنين‌ حضرت‌ خضر را و تعليم‌ اسم‌ اعظم‌

راجع‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ وارد است‌ كه‌ آنحضرت‌ در شب‌ قبل‌ از غزوة‌ بدر، حضرت‌ خضر عليه‌ السّلام‌ را در خواب‌ ديدند و گفتند به‌ او: بمن‌ ذكري‌ بده‌ كه‌ آنرا بگويم‌ و بر دشمنان‌ غالب‌ شوم‌! حضرت‌ خضر به‌ او گفت‌: بگو: يَا هُوَ يَا مَنْ لاَ هُوَ إلاَّ هُوَ.

 چون‌ صبح‌ شد، خواب‌ را براي‌ رسول‌ الله‌ بيان‌ كرد، و حضرت‌ رسول‌ فرمودند: اي‌ عليّ! بتو اسم‌ اعظم‌ تعليم‌ داده‌ شده‌ است‌.**

____________________________________________________

* اين مباحث وحدت وجود در بين دو بزرگوار را مي توانيد در کتاب مهر تابان مطالعه فرماييد

 

** اين‌ روايت‌ را در تفسير «مجمع‌ البيان‌» در تفسير سورة‌ إخلاص‌ آورده‌ است‌ كه‌: وَحَدَّثَني‌ (أيْ قالَ أبو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلامُ) وَ حَدَّثَني‌ أبي‌ عَنْ أبيهِ عَنْ أميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أنَّهُ قالَ: رَأَيْتُ الْخِضْرَ في‌ الْمَنامِ قَبْلَ بَدْرٍ بِلَيْلَةٍ، فَقُلْتُ لَهُ: عَلِّمْني‌ شَيْئًا أنْتَصِرُ بِهِ عَلَي‌ الاْعْدآءِ! فَقالَ: قُلْ: يا هُوَ يا مَنْ لا هُوَ إلاّ هُوَ! فَلَمّا أصْبَحْتُ قَصَصْتُ عَلَي‌ رَسولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ.

 فَقالَ يا عَليُّ! عُلِّمْتَ الاِسْمَ الاْعْظَمَ؛ فَكانَ عَلَي‌ لِساني‌ يَوْمَ بَدْرٍ.

 قالَ: وَ قَرَأَ عَلَيْهِ السَّلامُ يَوْمَ بَدْرٍ: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، فَلَمّا فَرَغَ قالَ: يا هُوَ يا مَنْ لا هُوَ إلاّ هُوَ اغْفِرْلي‌ وَ انْصُرْني‌ عَلَي‌ الْقَوْمِ الْكافِرينَ. وَ كانَ يَقولُ ذَلِكَ يَوْمَ صِفِّينَ وَ هُوَ يُطارِدُ، فَقالَ لَهُ عَمّارُ ابْنُ ياسِرٍ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ ما هَذِهِ الكِناياتُ؟! قالَ: اسْمُ اللَهِ الاْعْظَمُ وَ عِمادُ التَّوْحيدِ لِلَّهِ؛ لا إلَهَ إلاّ هُوَ، ثُمَّ قَرَأ: شَهِدَ اللَهُ أَنـَّهُ و لاَ´ إِلَـ'هَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَآنءِمَـا بالْقِسْطِ لاَ´ إِلَـ'هَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، وَ ءَاخِرَ الْحَشْرِ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّي‌ أرْبَعَ رَكَعاتٍ قَبْلَ الزَّوالِ.

 و اصل‌ اين‌ روايت‌ را در «توحيد» صدوق‌ در باب‌ تفسير قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، ص‌ 89، با سند متّصل‌ خود روايت‌ مي‌كند از أبي‌ البَخْتَري‌ وَهَب‌ بن‌ وَهَب‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌، از حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌، و در ضمن‌ تفسير، حضرت‌ باقر استشهاد به‌ اين‌ روايت‌ مي‌نمايند، كه‌ از پدرشان‌، و آنحضرت‌ از پدرش‌ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌، و او از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌.

شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۳

...از رنجش‌ آن‌ حوريّه‌ متأثّر مي‌شوم‌

[آيت الله قاضي] دستور داده‌ بودند كه‌ چنانچه‌ در بين‌ نماز و يا قرائت‌ قرآن‌ و يا در حال‌ ذكر و فكر براي‌ شما پيش‌ آمدي‌ كرد؛ و صورت‌ زيبائي‌ را ديديد؛ و يا بعضي‌ از جهات‌ ديگر عالم‌ غيب‌ را مشاهده‌ كرديد، توجّه‌ ننمائيد؛ و دنبال‌ عمل‌ خود باشيد!

 استاد علاّمه‌ [طباطبايي] مي‌فرمودند: روزي‌ من‌ در مسجد كوفه‌ نشسته‌ و مشغول‌ ذكر بودم‌؛ در آن‌ بين‌ يك‌ حوريّة‌ بهشتي‌ از طرف‌ راست‌ من‌ آمد و يك‌ جام‌ شراب‌ بهشتي‌ در دست‌ داشت‌ و براي‌ من‌ آورده‌ بود؛ و خود را بمن‌ ارائه‌ مي‌نمود. همينكه‌ خواستم‌ به‌ او توجّهي‌ كنم‌ ناگهان‌ ياد حرف‌ استاد افتادم‌؛ و لذا چشم‌ پوشيده‌ و توجّهي‌ نكردم‌. آن‌ حوريّه‌ برخاست‌ و از طرف‌ چپ‌ من‌ آمد، و آن‌ جام‌ را بمن‌ تعارف‌ كرد؛ من‌ نيز توجّهي‌ ننمودم‌ و روي‌ خود را برگرداندم‌؛ آن‌ حوريّه‌ رنجيده‌ شد و رفت‌ و من‌ تا بحال‌ هر وقت‌ آن‌ منظره‌ بيادم‌ مي‌افتد از رنجش‌ آن‌ حوريّه‌ متأثّر مي‌شوم‌.*

_______________________________________________________

*انتخاب شده از کتاب مهرتابان اثر علامه تهراني که ياد نامه اي است از علامه طباطبايي

http://yaghin.blogspot.com

پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۳

نظر علامه تهراني درباره ی نگرش به حکمت عملی ، بعد از انقلاب

خدا ميداند در مدّت‌ اقامت‌ حقير در نجف‌، مورد اصابت‌ چه‌ تهمتها و هدف‌ چه‌ رَمْي‌ها قرار گرفتيم‌ و تحمّل‌ چه‌ مشكلاتي‌ را نموديم‌، و با چه‌ مرارتها و تلخيهاي‌ حقيقي‌ زندگي‌ روبرو بوديم‌، با آنكه‌ دروس‌ ما و جدّيت‌ ما مشهود بود. فقط‌ ناهمرنگي‌ با وضع‌ ظاهري‌ ما را بدين‌ مصائب‌ كشانيد، اميد ميرفت‌ بعد از انقلاب‌ اسلامي‌، در حوزه‌ها براي‌ تدريس‌ اخلاق‌ عملي‌ و معارف‌ شهودي‌ تأسيساتي‌ نوين‌ برپا شود، آنهم‌ نشد.

 پس‌ از انقلاب‌، يكي‌ دو سال‌ كه‌ ميگذشت‌ و حقير «رسالة‌ لُبُّ اللُباب‌ در سير و سلوك‌ اُولي‌ الالباب‌» را انتشار دادم‌، براي‌ بعضي‌ مورد توجّه‌ و نياز قرار گرفت‌. روزي‌ از حوزة‌ علميّة‌ قم‌ بعضي‌ به‌ عنوان‌ نمايندگي‌ از جانب‌ برخي‌ از مدبّران‌ و مديران‌ تحوّلات‌ فكري‌ و احياء حكمت‌ و عرفان‌ نزد حقير در مشهد مقدّس‌ آمدند و پيام‌ آورده‌ بودند كه‌: شما دو كتاب‌ ديگر هم‌ بنويسيد: يكي‌ مختصرتر از « لُبُّ اللباب‌ » و يكي‌ مشروحتر و عميق‌تر، تا براي‌ جميع‌ طلاّب‌ درتمام‌ سطوح‌ ابتدائي‌ ومتوسّطه‌ و نهائي‌ مورد استفاده‌ قرار گيرد و تدريس‌ شود.

 من‌ گفتم‌: از نوشتن‌ آنها منعي‌ نيست‌، وليكن‌ خواندن‌ اين‌ كتابها تا اندازه‌اي‌ مفيد است‌، نه‌ بتمام‌ معني‌. آنچه‌ جان‌ حوزه‌ها را زنده‌ ميكند، و روح‌ نبوّت‌ و ولايت‌ و اسلام‌ و قرآن‌ را زنده‌ و جاويدان‌ مي‌نمايد تدريس‌ حكمت‌ عملي‌ و حوزه‌هاي‌ تربيت‌ طّلاب‌ به‌ عرفان‌ شهودي‌ و وجداني‌ است‌ كه‌ بنياد اوّلينِ نفوس‌ را تغيير ميدهد، و آنان‌ را به‌ طهارت‌ واقعيّه‌ و حقيقيّه‌ مي‌كشاند. و امّت‌ اسلام‌ در اين‌ وَهلة‌ خاصّ برخورد مي‌كنند با افرادي‌ كه‌ همچون‌ دست‌ پروردگان‌ صميمي‌ رسول‌ أكرم‌ و حواريّين‌ أميرالمومنين‌ عليهما السّلام‌ ميباشند. و اينان‌ قادرند با آن‌ طهارت‌ ذاتيّه‌ و نفس‌ زكيّة‌ خود تأثيري‌ بسيار عميق‌ در نفوس‌ جميع‌ مردم‌ اين‌ كشور و نفوس‌ مردم‌ دنيا بگذارند و آن‌ روح‌ واقعيّت‌ رسول‌ الله‌ را به‌ جهانيان‌ ارائه‌ دهند. و در حقيقت‌ خودشان‌ و غيرشان‌ را به‌ اسلام‌ واقعي‌ سوق‌ دهند.

 پس‌ از مدّتي‌ جواب‌ آوردند كه‌: اخلاق‌ و عرفان‌ عملي‌، مرزي‌ ندارد كه‌ دسته‌بندي‌ و تدريس‌ شود. فلهذا فعلاً صلاح‌ حوزه‌ در اينستكه‌ تدريس‌ حكمت‌ و فلسفه‌ بشود، و در خصوص‌ اين‌ فنّ شاگرداني‌ خبره‌ و مُمَحّض‌ تربيت‌ شوند.*

____________

*روح مجرد ص 680

شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۳

آيا مديريت در کشور ما بر اساس شايسته سالاري است؟

 

هر کدام از شما چند مدير را ميشناسيد که نه رشته تحصيلي و نه تخصص لازم را دارا هستند؟

هميشه آنچه که در مقابل چشمان ماست ، مهم ترين نيست، بلکه بسياري اوقات مسائل و موضوعاتي وجود دارند که خيلي هم در ديد نيستند ولي توان به فساد کشيدن جامعه را دارا مي باشند.

اين فقط شهردار ها نيستند که انتخابشان نياز به راي شورا دارد بلکه انتخاب تمامي مديران نيازمند شوراست و دواير و سازمان ها و وزارت خانه ها بهتر است براي انتخاب مديران زيرمجموعه ي خود از راي شورا استفاده نمايند و اعضاي اين شورا نيز با راي کارکنان.

اين شايد نتواند به صورت کامل معضلات مديريتي را حل نمايد ولي بي لياقتي ها را کمتر خواهد کرد.

پنجشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۳

بيکاري

دوست دارم طرح هاي خودتون رو در باره ي رفع معضل بيکاري برايم پست کنيد.

تا به حال به اين موضوع فکر کرديد که به چه صورت مي شه بيکاري رو کمتر کردو يک سرو ساماني به وضعيت موجود جوانان پر انرژي داد.

يکي از مشکلات اينه که مديران کشور ما کمتر خودشون رو موظف به پاسخ گويي به مراجع ذيصلاح مي دونن، شايد هم بهتره بگم اصلا چنين مراجعي وجود ندارن.

به همين دليل هم هست که يک مدير کارخانه يا اداره خيلي راحت مي تونه سفارشي نسبت به استخدام افراد عمل کنه و برادر و خواهر و پسر خاله و دختر خاله رو در داخل سيکل زير مجموعه ي خود وارد مي کنه.

حالا ممکنه که ما صد در صد نتونيم اين سفارشي و رابطه اي عمل کردن رو از بين ببريم ولي همين قدر که بتونيم اين روابط رو کمتر کنيم هم خيلي کار انجام داديم.

در حال حاظر يک اداره و يا به عبارتي يک سازمان وجود دارد به نام سازمان کار و امور اجتماعي ولي عملا کاري از پيش نمي برد.

اگر کار اين سازمان روي حساب بود، علي رغم تمام مشکلاتي که در زمينه ي وجود شغل در جامعه موجود مي باشد، افراد مي توانستند تخمين بزنند که مثلا بعد از 10 سال که در نوبت به دست آوردن يک شغل هستند مي توانند به يک شغل برسند، ولي اينطور نيست و با وضع موجود هيچ تضميني نيست که شخصي که 100 سال هم در نوبت به دست آوردن شغل هست به شغلي برسد.

حال راهي که شايد بتواند وضعيت را کمي بهبود ببخشد اين است که قدرت استخدام را عملا از تمامي مديران و ادارات غير از سازمان کار بگيرند و با کساني که به صورت مستقيم از طريق خود اقدام به استخدام افراد مي کنند شديدا برخورد شود و اين نيز عملي نمي شود مگر از بالا شروع شود. يعني قانون براي بالايي ها نيز اجرا شود يعني اگر آقاي x برادر خود را مستقيما و با سوء استفاده از قدرتي که از طريق مردم به دست آورده، استخدام کرد (حتي اگر رئيس جمهور بود و برادرش را در راس يکي از مهمترين سازمان ها نشاند) نيز برخورد شود.

در اين حالت ما عملا دايره ي سوء استفاده ها را محدود کرده ايم و آن را فقط به يک دايره و آن هم سازمان کار خلاصه کرده ايم و هرچه باشد پسر خاله هاي يک سازمان تعدادشان کمتر است از تعداد پسر خاله هاي تمامي وزارت خانه ها و سازمان ها و دواير دولتي.

دوستي مي گفت: وقتي نوبت به ساخت و ساز باشد از پايين يا به عبارتي از قائده ي مثلث که همان مردم هستند شروع مي شود.

ولي وقتي خراب مي شود و خرابکاري شروع مي شود از راس خراب مي شود يا خراب مي کنند.

جامعه اي که نظارت در بالا کاربرد نداشته باشد در پايين نيز کاربردي نخواهد داشت و اين از علائم جامعه ي بيمار و به عبارتي فاسد است. بخشي از بدن اگر بيمار شود قابل درمان است ولي اگر فاسد شود فقط با برداشتنش مي توان آن را درمان نمود. در يک نظام فاسد ديگر نصيحت عمل نمي کند و خوي درندگي و سبوعيت در آن رشد مي کند، بکش تا زنده بماني.

بايد نظارت و تنبيهات شديدا اعمال شوند و طرح ها فقط براي يک هفته در نظر گرفته نشوند بايد فساد از قواي داوري و قضايي دور شود و در صورت ديدن فساد در نقاط کليدي که خون را به تمام وجود ميرسانند سريعا نسبت به قطع عضو فاسد اقدام شود.

جامعه اي که غير از اين باشد هم سزاوار زلزله است.

 

ا لملک  يبقي  مع  ا لکفر  و  لا يبقي  معي  ا لظلم

زمين با کفر باقي مي ماند ولي با ظلم هرگز