چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۳

ملاقات‌ و خلوت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ مطهّري‌ با حضرت‌ آقا حاج‌  سيّد هاشم‌ حدّاد رحمةُ الله‌ عليهما

مرحوم‌ مطهّري‌ با حقير سوابق‌ دوستي‌ و آشنائي‌ ديرين‌ داشت‌، و ذکر مبارک‌ حضرت‌ آقا با وي‌ کم‌ و بيش‌ ـ نه‌ کاملاً ـ به‌ ميان‌ آمده‌ بود. و اينک‌ که‌ آقا از کربلا به‌ طهران‌ آمده‌اند ايجاب‌ مي‌نمود که‌ اين‌ دوست‌ ديرينه‌ نيز از محضرشان‌ متمتّع‌ گردد. روي‌ اين‌ اصل‌، بنده‌ جناب‌ مطهّري‌ را خبر کردم‌ و ايشان‌ در بنده‌ منزل‌ احمديّة‌ دولاب‌ تشريف‌ آوردند و در مجلس‌ عمومي‌ ملاقات‌ انجام‌ شد. و سؤالاتي‌ نيز از ناحية‌ مرحوم‌ مطهّري‌ شد که‌ ايشان‌ پاسخ‌ دادند. مرحوم‌ مطهّري‌ شيفتة‌ ايشان‌ شد، و کأنّه‌ گمشدة‌ خود را اينجا يافت‌. و سپس‌ مرتبة‌ ديگر آمد و باز ساعتي‌ در اين‌ اطاق‌ عمومي‌ بيروني‌ با هم‌ سخن‌ و گفتگو داشتند.

 آنگاه‌ صديق‌ ارجمند مرحوم‌ مطهّري‌ به‌ بنده‌ گفت‌: آيا ممکن‌ است‌ حضرت‌ آقا به‌ من‌ يک‌ ساعتي‌ وقت‌ بدهند تا در خلوت‌ و تنها با ايشان‌ ملاقات‌ داشته‌ باشم‌؟! عرض‌ کردم‌: اشکال‌ ندارد. ايشان‌ وقت‌ ميدهند، و مکان‌ خلوت‌ هم‌ داريم‌!

 به‌ حضرت‌ آقا عرض‌ کردم‌، فرمودند: مانعي‌ ندارد؛ بيايد و هر سؤالي‌ که‌ دلش‌ ميخواهد بکند.

 در بالاي‌ بام‌ منزل‌ اطاق‌ کوچکي‌ براي‌ اثاثيّه‌ و لوازم‌ بام‌ معمولاً بنا مي‌کنند، حقير مکان‌ خلوت‌ را آن‌ اطاق‌ قرار داده‌ و ساعتي‌ را آقا معيّن‌ فرمودند براي‌ فردا که‌ بيايد و ملاقات‌ خصوصي‌ داشته‌ باشيم‌.

 در موعد مقرّر مرحوم‌ شهيد مطهّري‌ آمدند، و ما با حضرت‌ آقا آنها را به‌ بام‌ برديم‌ و براي‌ آنکه‌ احياناً کسي‌ به‌ بام‌ نرود حتّي‌ از اطفال‌ و افراد بي‌خبر از رفقا و دوستان‌، در وقت‌ پائين‌ آمدن‌ درِ بام‌ را از پشت‌ قفل‌ نمودم‌.

 در اينجا مرحوم‌ مطهّري‌ آنچه‌ ميخواهد از ايشان‌ مي‌پرسد. سؤالهاي‌ انباشته‌ و کهنه‌ و جواب‌ داده‌ نشده‌اي‌ را که‌ چون‌ ساعت‌ به‌ سر رسيد و آقا پائين‌ آمدند و مرحوم‌ مطهّري‌ پشت‌ سرشان‌ بود، من‌ ديدم‌ مطهّري‌ بقدري‌ شاد و شاداب‌ است‌ که‌ آثار مسرّت‌ از وجناتش‌ پيداست‌.

 آنچه‌ ميان‌ ايشان‌ و حضرت‌ آقا به‌ ميان‌ رفته‌ بود، من‌ نه‌ از حضرت‌ آقا پرسيدم‌ و نه‌ از آقاي‌ مطهّري‌، و تا اين‌ ساعت‌ هم‌ نميدانم‌. ولي‌ مرحوم‌ مطهّري‌ هنگام‌ خروج‌ آهسته‌ به‌ حقير گفتند: اين‌ سيّد حيات‌ بخش‌ است‌.

 ناگفته‌ نماند که‌ روزي‌ مرحوم‌ مطهّري‌ به‌ حقير مي‌گفتند: من‌ و آقا سيّد محمّد حسيني‌ بهشتي‌ در قم‌ در ورطة‌ هلاکت‌ بوديم‌، برخورد و دستگيري‌ علاّمة‌ طباطبائي‌ ما را از اين‌ ورطه‌ نجات‌ داد.

 حالا اين‌ کلام‌ مرحوم‌ مطهّري‌ دربارة‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ که‌: اين‌ سيّد حيات‌ بخش‌ است‌، هنگامي‌ است‌ که‌ حضرت‌ علاّمه‌ هم‌ حيات‌ دارند، و از آن‌ وقت‌ تا ارتحالشان‌ که‌ در روز هجدهم‌ محرّم‌ الحرام‌ 1402 هجريّة‌ قمريّه‌ واقع‌ شد، شانزده‌ سال‌ فاصله‌ است‌. تازه‌ علاّمه‌ پس‌ از مرحوم‌ مطهّري‌، لباس‌ بدن‌ را خَلْع‌ و به‌ جامة‌ بقا مخلّع‌ گشتند.

 

دستورالعمل‌ خواستن‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ مطهّري‌ از حضرت‌ حدّاد

 مرحوم‌ مطهّري‌ باز پس‌ از مراجعت‌ حضرت‌ آقا از مشهد مقدّس‌ که‌ شرحش‌ خواهد آمد، ساعتي‌ ديگر ملاقات‌ خصوصي‌ و خلوت‌ خواستند که‌ آنهم‌ به‌ همين‌ نحوه‌ و کيفيّت‌ برگزار شد. باز هم‌ حقير از ردّ و بدلهاي‌ آنان‌ اطّلاعي‌ ندارم‌، ولي‌ همينقدر ميدانم‌ که‌ در اين‌ جلسه‌ مرحوم‌ مطهّري‌ از حضرت‌ ايشان‌ دستورالعمل‌ خواسته‌ بود و ايشان‌ هم‌ دستوراتي‌ به‌ او داده‌ بودند.

 مرحوم‌ مطهّري‌ از بنده‌ عکس‌ و تصوير آقاي‌ حدّاد را خواست‌ تا در اطاقش‌ بگذارد و نصب‌ کند. من‌ به‌ او گفتم‌: تصوير ايشان‌ را به‌ شما ميدهم‌ ولي‌ نزد خود نگهداريد و در اطاق‌ نصب‌ نکنيد، و بجاي‌ آن‌ تصوير مرحوم‌ قاضي‌ را نصب‌ نمائيد؛ چرا که‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ مرد ناشناخته‌اي‌ است‌ و شما مرد سرشناس‌، و رفت‌ و آمد با همة‌ طبقات‌ داريد؛ چنانچه‌ تصوير ايشان‌ را ببينند براي‌ آنها مورد سؤال‌ واقع‌ ميشود که‌ اين‌ مرد کيست‌؟ و به‌ چه‌ علّت‌ در اينجا آمده‌ است‌؟ در آن‌ وقت‌ هم‌ براي‌ شما ضرر دارد و هم‌ ايشان‌ نمي‌پسندند که‌ نامشان‌ مشهور گردد. امّا تصوير مرحوم‌ قاضي‌ چنين‌ نيست‌. حقير يک‌ روز که‌ منزل‌ آن‌ مرحوم‌ رفته‌ بودم‌، ديدم‌ سه‌ عکس‌ در اطاق‌ خود نصب‌ کرده‌اند: تصوير مرحوم‌ پدرشان‌ آقا شيخ‌ محمّد حسين‌ مطهّري‌، و تصوير مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ ميرزا علي‌ آقا شيرازي‌، و تصوير مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ ميرزا سيّد علي‌ آقا قاضي‌ طباطبائي‌ قَدَّسَ اللهُ أسرارَهُم‌ و أعلَي‌ اللهُ دَرجَتَهُم‌ و مَقامَهُم‌ جَميعًا.

 

مسافرت‌ مرحوم‌ شهيد مطهّري‌ به‌ کربلا و ملاقات‌ با آقاي‌ حدّاد دو بار

 در سفري‌ هم‌ که‌ مرحوم‌ مطهّري‌ به‌ أعتاب‌ عاليات‌ مشرّف‌ شدند، نشاني‌ منزل‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ را بنده‌ به‌ ايشان‌ دادم‌، و در کربلا دوبار به‌ محضرشان‌ مشرّف‌ شده‌اند، يکبار ساعتي‌ خدمتشان‌ ميرسند، و بار دوّم‌ روز ديگر صبحانه‌ را در آنجا صرف‌ مي‌نمايند.

 

عبارت‌ مرحوم‌ حدّاد به‌ مطهّري‌: پس‌ کيْ نماز مي‌خواني‌؟!

 مرحوم‌ مطهّري‌ در مراجعت‌ از اين‌ ملاقاتها بسيار مشعوف‌ بودند، و ميفرمودند: در يکبار که‌ خدمتشان‌ بودم‌ از من‌ پرسيدند: نماز را چگونه‌ ميخواني‌؟ عرض‌ کردم‌: کاملاً توجّه‌ به‌ معانيِ کلمات‌ و جملات‌ آن‌ دارم‌!

 فرمودند: پس‌ کيْ نماز ميخواني‌؟! در نماز توجّه‌ات‌ به‌ خدا باشد و بس‌! توجّه‌ به‌ معاني‌ مکن‌!

 انصافاً اين‌ جملة‌ ايشان‌ حاوي‌ أسرار و دقائقي‌ است‌، و حقّ مطلب‌ همينطور است‌ که‌ افاده‌ فرموده‌اند.

 چرا که‌ در نماز اگر انسان‌ متوجّه‌ معاني‌ نماز شود که‌ مثلاً إِيَّاک نَعْبُدُ وَ إِيَّاک نَسْتَعِينُ به‌ معني‌ آنست‌ که‌: من‌ فقط‌ ترا عبادت‌ ميکنم‌ و از تو استعانت‌ مي‌طلبم‌، ذهن‌ و فکر نمازگزار بدين‌ حقيقت‌ متوجّه‌ بوده‌ و از توجّه‌ کامل‌ به‌ خدا غافل‌ است‌؛ در حاليکه‌ بايد توجّه‌ صد در صد به‌ سوي‌ خدا باشد و مخاطب‌ فقط‌ خدا باشد، و در اينصورت‌ ديگر توجّه‌ به‌ معني‌ نيست‌ مگر به‌ نحوة‌ آلي‌ و مِرْآتي‌، همچنانکه‌ در نماز نبايد انسان‌ توجّه‌ به‌ الفاظ‌ و عبارات‌ آن‌ داشته‌ باشد مگر توجّه‌ آلي‌ و مِرْآتي‌. زيرا اگر توجّه‌ به‌ الفاظ‌ نماز از صحّت‌ ادا کردن‌ و تجويد آن‌ و أداءِ از مخارج‌ آن‌ شود، ديگر آن‌ نماز، نماز نيست‌؛ نه‌ توجّه‌ به‌ خداست‌ و نه‌ توجّه‌ به‌ معني‌.

 ولي‌ اگر توجّه‌ به‌ خدا شود و انسان‌ در خطاب‌ و مکالمه‌اش‌ با خدا لحظه‌اي‌ فرود نيايد، نه‌ فکر الفاظ‌ نماز را بنمايد و نه‌ فکر معاني‌ آنرا، در اينصورت‌ تمام‌ الفاظ‌ خود بخود به‌ نحو آلي‌ و مِرآتي‌ يعني‌ با نظر غير استقلالي‌ آمده‌ و به‌ دنبال‌، جميع‌ معاني‌ نيز به‌ طريق‌ آلي‌ و مِرآتي‌ نه‌ با نظر استقلالي‌ آمده‌ و همه‌ به‌ نحو صحيح‌ و مطلوب‌ أدا شده‌ است‌ بدون‌ آنکه‌ در توجّه‌ تامّ به‌ خداوند و حضور قلب‌ خللي‌ وارد آيد.

 مثلاً در همين‌ مکالمات‌ و گفتگوهائي‌ که‌ ما شبانه‌روز با هم‌ داريم‌، و در سخنرانيها و خطابه‌ها و مراجعات‌ و فصل‌ خصومتها و سائر اموري‌ که‌ در آنها عنوان‌ تخاطب‌ و گفتگو است‌، تمام‌ توجّه‌ ما به‌ شخص‌ مخاطب‌ است‌ نه‌ به‌ خطاب‌. آنچه‌ در خطاب‌ از مغز و انديشة‌ انسان‌ بر زبان‌ جاري‌ ميشود همه‌اش‌ درست‌ و صحيح‌ است‌، بدون‌ اينکه‌ ما توجّه‌ به‌ صحّت‌ آنها داشته‌ باشيم‌؛ و اگر يک‌ لحظه‌ توجّهمان‌ را به‌ عبارات‌ و مطالبي‌ که‌ ردّ و بدل‌ مي‌شود منعطف‌ سازيم‌، اصل‌ توجّه‌ به‌ خطاب‌ از ميان‌ ميرود و در آن‌ لحظه‌ ديگر مخاطبي‌ وجود ندارد.

 بزرگان‌ فرموده‌اند: جمع‌ ميان‌ دو لحاظ‌ استقلالي‌ و آلي‌ نمي‌شود. اگر لحاظمان‌ در نمازها مستقلاّ به‌ خدا باشد حتماً به‌ الفاظ‌ و معاني‌ آنها بايد آلي‌ و غير استقلالي‌ و تَبَعي‌ باشد؛ و اگر لحاظمان‌ را به‌ الفاظ‌ نماز و يا معاني‌ آن‌ مستقلاّ بدوزيم‌، قهراً و اضطراراً بايد توجّهمان‌ به‌ خدا تبعي‌ و ضمني‌ باشد نه‌ استقلالي‌.

 من‌ وقتي‌ با شما سخن‌ ميگويم‌ و مثلاً ميگويم‌: آقا شما امروز مسافرت‌ نکنيد، و در حرم‌ امام‌ رضا بمانيد! صد در صد توجّهم‌ به‌ شما و حقيقت‌ شماست‌. اين‌ را نظر استقلالي‌ نامند. و البتّه‌ اين‌ معاني‌ بدون‌ غلط‌ در ذهن‌ من‌ مي‌آيد و ذهن‌ من‌ الفاظي‌ را متناسب‌ با آن‌ معاني‌ استخدام‌ ميکند و بر زبان‌ جاري‌ مي‌سازد، و بدون‌ هيچ‌ خطائي‌ مُسَلسَلاً اين‌ معاني‌ و الفاظ‌ استخدام‌ شده‌ و به‌ شما براي‌ إبراز و اظهار آن‌ مقصود منتقل‌ ميگردد. امّا اگر بخواهم‌ معني‌ «امروز مسافرت‌ نکنيد» را در ذهن‌ بياورم‌ و يا الفاظ‌ آن‌ را بخصوصه‌ تصوّر نمايم‌، ديگر مخاطب‌ بودن‌ شما از ميان‌ ميرود و استقلال‌ خود را از دست‌ ميدهد؛ مگر ضمني‌ و تبعي‌ و آلي‌ و مرآتي‌.

 در نماز که‌ أهمّ امور است‌ بايد انسان‌ در حضور قلب‌ به‌ خدا منقطع‌ باشد و هيچ‌ خاطره‌اي‌ و انديشه‌اي‌ از ذهن‌ عبور نکند، و اين‌ فقط‌ در صورتي‌ امکان‌پذير است‌ که‌ جملات‌ و عبارات‌ نماز که‌ طبعاً حاوي‌ معاني‌ خود مي‌باشند بدون‌ اندک‌ توجّه‌ به‌ خود آنها در ذهن‌ بيايد و بر زبان‌ جاري‌ شود. در اينصورت‌ نماز، نماز است‌. يعني‌ مخاطب‌ خداست‌؛ حضور قلب‌ با خداست‌. و گرنه‌ حضور قلب‌ با الفاظ‌ و يا با معاني‌ است‌؛ و خداوند علِيّ أعْلي‌ مهجور گرديده‌، و فقط‌ به‌ نظر ضمني‌ که‌ در حقيقت‌ نظر نيست‌ به‌ او ملاحظه‌ شده‌ است‌.

 باري‌، مرحوم‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ هم‌ به‌ مرحوم‌ مطهّري‌ علاقمند شده‌ بودند؛ و در سفر اخير حقير به‌ شام‌ که‌ حضرت‌ آقا هم‌ بدانجا براي‌ زيارت‌ مشرّف‌ بودند، و اين‌ سفر پس‌ از شهادت‌ آن‌ مرحوم‌ بود، براي‌ اين‌ ضايعه‌ متأسّف‌ بودند. رَحِمَ اللهُ الْغابِرينَ، و ألحَقَ الباقينَ بِهِم‌ إنْ شا´ءَ اللَهُ تَعالَي‌.