سه‌شنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۶

keraamaat

یک سری به ظاهر کرامات نشانه واصل بودن شخص نیست

مهر تابان ص 73 - این جمله رساله منسوب به بحرالعلوم است که می فرماید: "و اما استاد عالم شناخته نمی شود مگر به مصاحبت او درخلاء وملاء و معاشرت باطنیه و تمامیت ایمان جوارح و نفس او؛ و زینهار به ظهور خوارق عادات؛ و بیان دقایق نکات؛ و اظهار خفایای آفاقیه؛ و خبایای أنفسیه؛ وتبدیل بعضی از حالات خود به متابعت او فریفته نباید شد؛ چه إشراف برخواطر و اطلاع بر دقایق و عبور برنار و ماء و طی زمین و هوا و استحضار از آینده و امثال اینها در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل می شود؛ و از این مرحله تا سر منزل مقصود ره بی نهایت است و بسی منازل و مراحل است و بسی راهروان این مرحله را طی کرده و ازآن پس از راه افتاده به وادی دزدان وابالسه داخل گشته و ازاین راه بسی کفار را اقتدار بر بسیاری از امورحاصل."

شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶

3aaref

مطالبي به نقل از بعضي عرفا

برداشت از تذكرت الاولياء عطار نيشابوري

 

مطلبي از بايزيد بسطامي

چون او به مراتبي بالا رسيد سخناني مي گفت كه بالاتر از ظرفيت مردم بود و نمي توانستند او را به نحو صحيح درك كنند و هفت بار او را از شهر بسطام بيرون كردند . شيخ به آنها مي گفت: چرا مرا بيرون مي كنيد؟ مردم گفتند : به آن دليل كه تو مرد بدي هستي! شيخ به آنها گفت عجب شهر خوبي است اين بسطام كه بدترينش من هستم.

 

مطلبي از ذوالنون مصري

او گفت: يكي از علائمي كه مي توان از خشم خداوند نسبت به شخصي دريافت اين است كه آن شخص دچار ترس از فقر مي شود(و اين به آن معناست كه شخص خداوند را كه روزي ده هست فراموش مي كند)

و باز ذوالنون مصري گفت: خلوت گزيدن از راه هايي است كه انسان را به اخلاص نزديك مي كند.

هر كسي كه خلوت را انتخاب كرد به جز خداوند نبيند. و هر كسي در خلوت قرار گرفت خود را به ستون هاي اخلاص نزديك كرد و به صداقت رسيد.

همچنان گفت: زاهدان پادشاهان آخرتند و عارفان پادشاهان زاهدان!

همچنان ذوالنون گفت: هر عضوي توبه ي مخصوص به خود را دارد:

توبه دل نيت كردن است بر ترك شهوات

توبه چشم آن است كه چشم از حرام ها بپوشناند.

توبه دست آن است كه دست به سوي آنچه كه نهي شده است دراز نكند.

توبه پا آن است كه به سوي آنچه كه نهي شده است نرود.

توبه گوش نگهداشتن از شنيدن سخنان بيهوده و بد.

توبه شكم، نخوردن حرام است.

توبه ي فرج، دور بودن از فحشا.

 

سخناني از بشر * حافي **:

به او گفتند در بغداد حلال و حرام به هم ديگر مخلوط شده است ، تو چه چيزي مي خوي؟

بشر گفت: از همان چيزي كه شما مي خوريد.

گفتند پس چگونه به اين درجه ي معرفت رسيده اي؟

بشر گفت: لقمه اي كمتر مي خورم و قناعت بيشتر مي كنم و مي گريم.

كسي كه مي خورد و مي گريد برابر نيست با كسي كه مي خورد و مي خندد.

نقل است كه يك نفر در يك سرماي شديد بشر را ديد كه لباس هايش را كم تر از حد معمول كرده و دارد در سرما مي لرزد ، شخص به او گفت اي مرد اين چه حالتي است؟ بشر گفت: فقرا به يادم آمدند و ديدم كه مالي ندارم تا به ايشان بدهم گفتم حداقل كار اين است كه مانند آنها سرما را احساس كنم.

نقل است كه يكي با بشر مشورت كرد كه: دو هزار درم حلال دارم ، مي خواهم كه به حج بروم .

بشر گفت: تو به تماشا مي روي . اگر براي رضاي خداي مي خواهي كاري انجام دهي وام چند فقير كه از پرداختش عاجز شده اند بپرداز يا به يتيمي و يا به خانواده ي بي بضاعتي بده كه راحتيي كه به دل ايشان برسد از صد حج با ارزش تر است.

 

_________________________

* Boshr يا Beshr كه هر دو را گفته اند

** حافي به معناي پابرهنه

 

سه‌شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۶

ebrahimadham

شش نصيحت از ابراهیم ادهم

به نقل از تذكرة الاولياء عطار

نقل است كه ابراهيم ادهم نشسته بود ، مردي به نزد او آمد و گفت مرا نصيحتي كن تا آن را سرلوحه ي كار خود قرار دهم، ابراهيم ادهم به او گفت:

اگر از من شش خصلت قبول كني بعد از آن هيچ چيزي به تو زيان نرساند، اول آن كه وقتي مي خواهي گناهي انجام دهي روزيي را كه خداوند به تو مي دهد نخوري!

مرد گفت: هر چه روزي در عالم هست از اوست ، پس من از كجا بخورم؟

ابراهيم گفت: آيا درست بود كه روزي كه از اوست بخوري و گناه كني؟

دوم اين كه: چون مي خواهي گناهي كني از زمين خداوند بيرون برو!

مرد گفت: اين سخن سختي است، چون مشرق و مغرب سرزمين خداوند است، من به كجا بروم؟ ابراهيم به او گفت: آيا درست است كه ساكن سرزمين خداوند باشي و كاري را انجام دهي كه او دوست ندارد؟

سوم آنكه: چون مي خواهي گناهي انجام دهي جايي اين كار را انجام بده كه خداوند تو را نبيند!

مرد گفت: اين كه ممكن نيست، چون او به تمام مسائلي هم كه پنهاني باشند آگاه است.

ابراهيم ادهم گفت: آيا درست است كه آيا درست است كه روزي او را بخوري ، در سرزمين او ساكن باشي و نسبت به او بي شرمي كني و در مقابل نگاهش گناه انجام دهي؟

چهارم آن كه: چون فرشته ي قبض روح آمد به او بگو مرا مهلت بده تا توبه كنم! مرد گفت: فرشته حرف مرا قبول نخواهد كرد.

ابراهيم گفت: وقتي كه قادر نيستي فرشته ي مرگ را يك لحظه از خود دور سازي بهتر است كه قبل از آنكه فرشته بيايد توبه كني.

پنجم آنكه: چون منكر و نكير به سراغت بيايند هر دو را از خود دور كني! مرد گفت: هرگز نمي توانم اين كار را انجام دهم.

ابراهيم گفت: پس جواب ايشان را از همين الان آماده كن.

ششم اينكه: فرداي قيامت كه خداوند دستور دهد گناهكاران را به دوزخ ببرند ، تو بگو نمي روم و نرو! مرد گفت: اين ممكن نيست كه فرشتگان به حرف من گوش دهند. ابراهيم گفت: پس حجت را بر خود تمام كردي با آنچه كه گفتي!

مرد در همان لحظه توبه كرد و شش سال پس از آن در حيات بود تا وفات يافت.

دوشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۶

MOOSA

داستاني از موسي عليه السلام

(اين داستان بيان بخشي از سوره ي قصص مي باشد)

زمانی که حضرت موسی آن شخص فرعونی را به قتل رسانید از مصر گریخت و آنقدر پیاده رفت تا به شهر مدین رسید، در آنجا زیر سایه ی درختی کنار چاهی نشست ، بسیار خسته و نگران ، دید چوپانان می خواهند به گوسفندان آب دهند و دو دختر هم گوسفندانی دارند ولی به جای آنکه گوسفندان را نزدیک چاه بیاورند، گوسفندانشان را از چاه آب دور می کنند . موسی به ایشان گفت: شما چرا گوسفندان را دور می کنید؟ آنها گفتند: ما منتظریم تا شبانان گوسفندانشان را آب دهند و ما آخر همه به گوسفندان خود آب می دهیم. موسی ع بلند شد و به کنار چاه آب آمد ، آنگونه که در بعضی تفسیرها مانند سورآبادی نقل شده یک سنگ بر سر چاه بود که برای تکان دادن و برداشتنش احتیاج به چند نفر بود و موسی به چوپانان گفت چرا سنگ را بر نمی دارید؟ آنها به طعنه گفتند خوب اگر می توانی بردار! موسی ع به راحتی سنگ را برداشت و دلو آب را که آن نیز با کمک چند نفر بیرون باید کشیده می شد به تنهایی بیرون کشید و به گوسفندان دختران آب داد، دختران هم به نزد پدر خود بازگشتند. شعیب ع وقتی که دید دختران زودتر از حد موعد بازگشته اند به ایشان گفت: چرا امروز زود آمدید؟ یکی از آنها گفت : جوانی غریبه به گوسفندان ما آب داد. شعیب گفت: او را بیاورید تا دستمزدش را به او بدهم! یکی از دختران که خیلی با حیا راه می رفت به نزد موسی بازگشت و گفت: پدرم از تو خواسته تا به نزد او بروی ، می خواهد دستمزدت را بدهد. موسی هم قبول کرد. ابتدا دختر در جلو حرکت کرد ، موسی به او گفت: تو در پشت سر بیا چرا که فرزندان یعقوب از پشت سر نگاهشان بر زنی نمی افتد. دختر در پشت سر حرکت کرد و با سخن او را راهنمایی می کرد و موسی گفت: احتیاج نیست که سخن بگویی ، هرجا که نیاز بود با پرتاب سنگ مرا راهنمایی کن. سپس به نزد شعیب رسیدند. موسی ع سرگذشتش را برای شعیب بزرگ تعریف کرد و شعیب گفت: نگرانی تو به سر آمد و از دست قوم ستمکار فرعون نجات یافتی. یکی از دختران که ظاهرا مهر موسی هم در دلش افتاده بود به پدرش گفت: پدر جان این شخص بهترین کسی است که می توانی به عنوان کارگر استخدامش کنی ، همی قوی است و هم امانت دار.

پدرش گفت : قدرت و امانتش از کجا به تو ثابت شده؟ دختر گفت: سنگ چاه را که چند نفر آن را باید حرکتش می دادند او به تنهایی حرکت داد و دلو را به تنهایی از چاه بیرون کشید و در مسیر هم به من گفت پشت سر بیا و حتی به من اجازه نداد که با سخن بخواهم او را راهنمایی کنم.

پدرش گفت: اینچنین شخصی سزاوار فرزندی یا دامادیست! سپس رو به موسی کرده و گفت: ای موسی می خواهم یکی از دو دخترم را به تو بدهم و در ازای آن 8 سال برایم کار کنی و اگر 10 سال هم شود اختیار با توست. موسی پذیرفت و با یکی از دختران شعیب که نامش در تفسیرها صفورا ذکر شده است ازدواج کرد و بنا بر روایات مدت زمان بیشتر را جهت خدمت به شعیب به کار پیش او پرداخت........

جمعه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۶

ejlase16namaz

اجلاس 16 نماز

در راستاي شانزدهمين اجلاس نماز

و رياست آن كه به عهده ي آقاي قرائتي بود.

 

جناب آقاي قرائتي

شما عادل نيستيد و صلاحيت صحبت كردن درباره ي نماز را نداريد. كسي كه به واسطه ي او دامادهايش در پست هاي كشوري قرار گرفته اند. كسي كه سرنوشت تمامي كارمندان ستادهاي اقامه نماز در كل كشور را به خواسته هاي شخصي خود بسته و صرفا به دليل اينكه اگر كارشان سامان گيرد و رسمي شوند از من (كه آقاي قرائتي هستم) تبعيت نمي كنند و

به همين دليل نبايد رسمي شوند و ثبات شغلي داشته باشند. كسي كه ستاد اقامه نماز كشور را كرده است مسؤل فروش كتاب هاي خود و سالانه هزاران جلد كتاب مسابقه در ماه رمضان با انحصار آقاي قرائتي را در كل كشور مجبورند كه به فروش برسانند (آيا نويسنده ي با صلاحيت تر از شما در كشور وجود ندارد؟!).

و ................

اينها و بسياري از مسائل ديگر اظهر من الشمس هستند من كه از مسؤلين دل سرد شده ام ولي تعجب مي كنم مردم چگونه هنوز به سخنان ايشان گوش مي دهند!

شرط اول امام جماعت عدل است

شما اين شرط را هم نداريد

 

چهارشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۶

boo_hafs

به گونه اي ميهماني بده كه از رفتن ميهمان خوشحال نشوي

 

نقل است كه بوحفص (كه يكي از عرفاست) چهار ماه ميهمان شبلي بود و شبلي هر روز انواع و اقسام غذاها و شيريني ها را برايش مي آورد . روز آخر كه بوحفص مي خواست خداحافظي كرده و برود به شبلي گفت: اگر زماني به نيشابور بيايي رسم ميزباني و جوانمردي را به تو خواهم آموخت. شبلي گفت: اي اباحفص ، مگر من چه كردم؟ بوحفص گفت: تكلـّف كردي و متكلف جوانمرد نبود. بايد آنگونه با ميهمان برخورد كرد كه صاحبخانه سختش نباشد چرا كه اگر پذيرايي باعث سختي صاحب خانه گردد از رفتن ميهمان خوشحال مي گردد و اين ناجوانمردي است!

شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۶

maalekedinaar

نقلي از مالك دينار

نقل است که جوانی فاسد در همسایگی مالک دينار (مالك دينار يكي از عرفاست) زندگي مي كرد و مالک پیوسته از او می رنجید وصبر می کرد تا ديگران در شكايت پيش قدم شوند ، تا روزی جمعی مردم از دست او به شکایت پیش مالک رفتند . مالک برخاست و پیش او رفت و جوان سخت جبار بود. مالک را گفت من از نزدیکان سلطانم ، هیچ کس توان مقابله با من را ندارد.

مالک گفت: ما با سلطان بگوییم. جوان گفت : سلطان مرا ناراحت نخواهد کرد و به تمام کارها و گفتار من رضایت دارد. مالک گفت: اگر با سلطان نتوان گفت، با خدا می توان گفت! جوان گفت: خداوند از آن کریم تر است که مرا عذاب کند. مالک گفت: درماندم و از پیش او برفتم. روزی چند برآمد ، فساد او از حد بگذشت و دیگر بار مردمان به شکایت برخاستند و پیش من آمدند ، عزم کردم که او را ادب کنم، در راه آوازی شنیدم که دست از دوست ما باز دار.

تعجب کردم و پیش جوان رفتم، گفت: باز هم که آمدی؟! گفتم : این بار آمده ام تا به تو بگویم چنین چیزی شنیده ام.

جوان چون این را شنید گفت: حال که چنین شده هر چه که دارم در راه او می دهم و هر چه که رضای دوست است آن را طلب خواهم کرد و می دانم که رضای دوست در اطاعت کردن از اوست. توبه کردم که دیگر در مقابل او عصیان نکنم. پس هر آنچه که ثروت داشت از اموال و املاک بخشید و دیگر کسی او را ندید.

مالک گفت: بعد از مدتی او را در مکه دیدم که همچون مویی نازک شده و گویی جانش به لبش رسیده. می گفت که: او گفته است که دوست ماست. رفتم نزد دوست! این را گفت و جان از تن او خارج شد.

سه‌شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۶

chap_va_raast

چپ و راست

خيلي جالبه چپ و راست در تمام دنيا يك معناي خاص داره و در كشور ما معناش بر عكسه.

چپ به تمايلات كمونيستي و ارتباط با بلوك شرق گفته مي شه و راست به تمايلات سرمايه داري و علاقه مندي به ارتباط با غرب ولي در كشور ما چپ كه به عبارتي در حال حاضر جناح معروف به دوم خرداد هست تمايلات سرمايه داري و ارتباط با آمريكا و غرب از خودشون نشون مي دن و راستي ها يا همان جناح در حال حاضر آقاي احمدي نژاد تمايلات سوسياليستي و ارتباط با بلوك شرق. در حال حاضر تمام كشورهاي كمونيستي دوستان نزديك و صميمي آقاي احمدي نژاد هستند و فكر مي كنم اين سهميه بندي بنزين هم از اثرات اين دوستي است، نمي دونم آيا اگر دولت چپي سر كار بياد هنوز هم اين سهميه بندي ادامه خواهد داشت يا خير؟ ..........

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ

جمعه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۶

3_litr_benzin

روزي 3 ليتر بنزين و بيكاري مسافر برهاي شخصي

نمي دونم اين آقايون كه با اين فاطعيت مي گن حرف حرف ماست، چطور مي خوان شكم چندهزار نفر مسافر بر هايي كه شخصي هستند رو با روزي 3 ليتر بنزين سير كنند؟

خدا رو خوش نمياد.

مردم را گرسنه بگذاريم و اسم خودمون رو جزء صرفه جويان ثبت كنيم.

جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۶

دوستاني كه علاقه مند به دريافت سخنراني هاي جناب دكتر الهي قمشه اي در باكس ايميل خود هستند به من ايميل بزنند yaghin110@gmail.com

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۶

Modiraan

فكر مي كنيد چرا درصد بالايي از مديران جامعه ي ايران، از عقده هاي روحي – رواني رنج مي برند؟

دوشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۶

bazi_az_in_masoolin

اين مسؤلين ما مردم رو به بازيچه مي گيرند

امروز آخرين مهلت ثبت نام فراگير پيام نور بود، به من گفتند كه ثبت نام كن، وقتي رفتم داخل سايت ديدم يك سري مراحل رو نوشته كه بايد پشت سر گذاشت بعد هم نوبت به پرداخت شهريه مي رسيد كه بايد از طريق سيستم الكترونيك شتاب پرداخت مي شد ، نوشته بود كارت هاي سيبا و پارسيان و ...... پذيرفته ميشه.

اول كه ما از طريق سيبا خواستيم پرداخت كنيم ، نپذيرفت بعد تلفن زدم به شماره اي كه اعلام كرده بودند ، مربوط به بانك سامان بود ، خانمي كه پاسخ داد گفت: ‌اگر شماره ي اول ِ كارت سيباي شما فلان رقم هست شما نمي تونيد از اين شبكه استفاده كنيد ، من هم در جواب گفتم كه اين نيست بلكه عدد ديگري هست، بعد ايشون گفت: اتفاقا اين عدد هم نمي تونه پرداخت كنه.

(خوانندگان عزيزم ، حالا تا اينجا رو داشته باشين، ببينيد اين كاري رو كه مي تونستن توي سايت بنويسن به علت سهل انگاري ننوشتن و تا اينجاش چند هزار نفر رو سر كار گذاشتن و وقتشون رو تلف كردن)

 

بعد اون خانم گفتن بهتره كه يك كارت خريد سامان بخريد و با اون اين مبلغ رو پرداخت كنيد، ما هم رفتيم به دنبال خريد كارت سامان نداشتند و بالاخره در آخرين لحظات با بانك پارسيان تماس گرفتم و گفتم يك كارت خريد اينترنتي مي خوام. كه همين الان فعال باشه. ايشون هم بعد از كلي ترسوندن ما از اينكه مبادا اين ها سايتشون مبلغ رو نگيره و اين كارت بمونه روي دستت بالاخره ما اين كارت رو به مبلغ صد هزار تومان خريديم و اين سايت هم آن را از ما نپذيرفت و صد هزارتومان گذاشت روي دست ما.

بعد گفتم شايد از طريق وزارت خونه بشه اين ناهنجاري و اين تضييع حق رو جلويش را گرفت و دفتر وزير هم به جاي اينكه ما را راهنمايي كند به بخش شكايات يا بخشي كه اين مشكل را حل كند ، وصل كرد به دفتر رياست دانشگاه پيام نور ، وقتي كه به آن آقا در دفتر رياست دانشگاه گفتم اين مشكل پيش آمده به جاي آنكه در صدد حل مشكل برآيد ، گفت آقا چرا دقيقه 90 به فكر اين كار افتاده ايد و شروع كرد به خلط مبحث، من هم به ايشان گفتم يا شما متوجه نيستي من چه مي گويم يا اينكه من نمي توانم منظورم را برسانم وقتي ديد نمي تواند خلط مبحث كند شماره ي تلفن همراه رئيس سايت را به من داد.

(ببينيد كاري را كه بايد خودشان دنبال آن را مي گرفتند چگونه با فضاحت از زير آن شانه خالي كردند)

رئيس سايت هم شروع كرد به صغرا ، كبرا  و وقتي متوجه شد كه اين مسير از دفتر وزير شروع شده شروع كرد به سمبل كاري و من هم ديدم فقط اعصابم اين وسط خرد مي شود و آخرش هم هيچ و هيچ.

گفتم ما را به خير شما اميدي  نيست.

 

اما يك مورد ديگر هم بگويم جالب است

مسابقه اي سراسري چند وقت پيش از طريق يكي از دستگاه ها در سطح كشور اجرا شد، خيلي ها به مسؤلين مسابقه گفتند اين روش شمارش و آمار گيري صحيح نمي باشد ولي آنها توجه نكردند تا آخر چندين بار چند صد نفر از مردم را در يكي از استان ها كه من خبر دارم سر كار گذاشتند و كلي برايشان هزينه ي تلفن درست كردند ...............

اي بابا چي دارم مي گم

هر كدوم از شما ها دلتون از اين نامردمي ها خونه

 

يك مورد ديگه هم اينه كه توي كشور ما خدمات قبل از فروش قوي تر است از خدمات پس از فروش

تا قبل از اينكه يك كالايي را بخريد به شما حسابي احترام مي گذارند ولي همينكه پول از دست شما خارج شد ديگر تعهد بي تعهد.......

 

نمي خوام سياسيش كنم ولي يه جرياني رو همه شاهدش بوديم و كلي خنديديم و اينكه بدجوري پيش اين انگليسي هاي ناكس احساس خواري كرديم كه اون تجاوزگراني رو كه به آب هاي ايران وارد شده بودند اونقدر تحويل گرفتيم بعدش هنوز پاشون رو توي مملكت خودشون نگذاشته ، پاك ما رو ضايع كردند. حالا هي مي خواهيم ماست ماليش كنيم نميشه، مي گيم يك ديكته بهشون داده بودن كه بخونند، يا ميگيم تا حالا اجازه پيدا نكردن كه به صورت فردي با خبرنگار ها روبرو بشوند ، يا...........

 

سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۵

bahar

 

تقديم به تمامي شما دوستان به مناسبت فرارسيدن نوروز

فصل بهاران شد ببين، بستان پر از حور و پري

گويي سليمان بر سپه عرضه نمود انگشتري

رومي رخان ماه وش، زاييده از خاك حبش

چون نو مسلمانان خوش، بيرون شده از كافري

گلزار بين گلزار بين، در آب نقش يار بين

وآن نرگس خمار بين وآن غنچه هاي احمري

گلبرگ ها بر هم دگر افتاده بين چون سيم و زر

آويزها و حلقه ها بي دستگاه زرگري

در جان بلبل گل نگر وز گل به عقل كل نگر

وز رنگ در بي رنگ پر تا بو كه آنجا ره بري

گل عقل غارت مي كند، نسرين اشارت مي كند

كاينك پس پرده است آن كو مي كند صورت گري

اي صلح داده جنگ را وي آب داده سنگ را

چون اين گل بدرنگ را در رنگ ها مي آوري

گر شاخه ها دارد تري ور سرو دارد سروري

ور گل كند صد دلبري جانا تو چيز ديگري

چه جاي باغ و راغ و گل ، چه جاي نقل و جام و مل

چه جاي روح و عقل كل، كز جان جان هم خوش تري

غزل از جناب مولانا جلال الدين

پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۵

film_of_dr_ghomshei

يك فيلم سخنراني به زبان انگليسي از جناب دكتر الهي قمشه اي با موضوع گل و بلبل در سايت قرار گرفت:

A film of DR. ELAHI GHOMSHEI:

http://www.yaghin.com/elahi/film.htm

=====================================

ز خـاك  من  اگـر گـندم بـرآيـد

از آن گر نان پزي مستي فزايد

خميـر و  نانـوا  ديوانـه گـردند

تنـورش  بيت  مستانه  ســرآيد

 

 

چهارشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۵

John_banyan

 

جان بانيان

ايشان كسي است كه بعد از صرف بخشي از عمر با لا ابالي گري ناگهان يك سروش آسماني به او مي گويد آيا مي خواهي همين كارها را انجام دهي و يك موجود بي ارزش بماني يا مي خواهي كارهايي ديگر انجام دهي و موجودي مقدس و آسماني و بهشتي شوي؟

جان بانيان مي گويد : مي خواهم بهشتي شوم!

در سه تا 7 دقيقه جناب دكتر الهي قمشه اي بخشي از مكاشفه ي جان بانيان را كه به صورت داستاني نوشته شده بيان مي دارد.

مي توانيد از 3 لينك زير آن ها را در قالب سه فايل MP3 دانلود فرماييد:

قسمت 1

 

قسمت 2

 

قسمت 3

 

چهارشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۵

mard

آن را منگر كه ذو فنون آيد مرد

در عهد و وفا نگر كه چون آيد مرد

از عهده ي عهد اگر برون آيد مرد

از هرچه شماريش فزون آيد مرد

 

 

قابل توجه دختر خانم هايي كه به دنبال ملاكي مناسب براي ازدواج هستند

و قابل توجه آقاياني كه دنبال يك انسان خوب مي گردند

و ....