چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۴

درس هايي از دكتر الهي قمشه اي

نظامي به پسرش ميگه:

اكنون كه به چارده رسيدي

چون سرو به اوج سر كشيدي

غافل منشين نه وقت بازي است

وقت هنر است و سرفرازي است

چون شير به خود سپه شكن باش

فرزند خصال خويشتن باش

مبادا ما افتخاراتمان در زير زمين باشه، بگيم 7000 سال پيش يك نفر در جايي يه شخصي يه كارهايي كرده ، ما هم مفتخريم، البته آنها هم در جاي خودش هست ولي واي به حال مردمي كه افتخاراتشان را بخواهند مانند كاسه و كوزه ي شكسته از زير خاك در بياورند و بگويند: فلان تپه را كشف كردند بنابر اين ما هم مفتخر شديم.

 چون شير به خود سپه شكن باش...فرزند خصال خويشتن باش

آن شغل طلب ز روي حالت ... كز كرده نباشدت خجالت

يك شغلي انتخاب بكن كه پيش خلق خدا ، پيش خدا ، پيش خودت ، شرمنده نباشي ، كه اين همه مردم كه كار مي كنند و من روزي مي خورم اين سيب و اين پرتقال و اين نان و اين لباس و اين امكاناتي كه من دارم ، آيا من هم كاري مي كنم براي مردم يا من هيچ كاري نمي كنم. هر كسي بيانديشه در اين موضوع كه من چه مي كنم در اين عالم و نقش من و سهم من در اين ديگ عالم كه همه سهمي در آن دارند چيست؟

گفته اند يك جايي ديگي گذاشته بودند و يك نفر نخود و لوبيا مي آورد و يك نفر هيزم و يك نفر سبزي و ...  بعد يك عربي آمد يك سوسماري آورد و در ديگ انداخت و گفت من هم شريك.

مراقب باشيم كه اينگونه نباشيم و سعي نكنيم ديگ عالم را ضايع كنيم، بلكه ما هم يك چيز خوبي عرضه بكنيم به اين ديگ عالم و مشاركت بكنيم.

هیچ نظری موجود نیست: