شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۴

لحظاتي با دكتر الهي قمشه اي

با دكتر الهي قمشه اي

اگر يوسف اينقدر فراقش سخت بوده، حالا ببينيم يوسف آفرين فراقش چقدر سخت است؟

با ما چه خواهد حسن يوسف آفرين كرد....يعقوب را چون عشق يوسف پير كردي

اگر يعقوب را پير كرده و چشمش را سفيد كرده ببينيم با ما چه خواهد كرد؟! اگر خبر بشويم البته، اگر كسي ما را از اين فراق خبر كند!

موسيقي آن خبر است:

ني حديث هر كه از ياري بريد...پرده هايش پرده هاي ما دريد

اين پرده هايي كه حجاب شده، موسيقي مي تونه آنها را بدرد، اگه اين كار را كند موسيقي است، اگر اين كار را نكند موسيقي نيست. تفريح و تنوع است ، وقت گذراني است، ادبيات هم همينگونه است، ادبياتي خوب است كه خبر است  ، ادبياتي خوب است كه ذكر است، اگر ادبياتي ذكر نباشد، اصلا نمي ماند در عالم، هرچي ادبيات خوب در عالم هست آن ادبياتي است كه اسم خدا در آن است. منتها ممكن است خيلي مستقيم اسم نبرده باشند ، وقتي سعدي مي گويد:

اي پسر دلربا اي قمر دلپذير ، مستقيم اسم نمي برد ولي قمر دلپذير هم اوست ، پسر دلربا هم اوست ، چرا كه بعدش مي گويد: از همه باشد گريز وز تو نباشد گزير

گر تو ز ما فارغي وز همه كس بي نياز، آيا اين همان پسر دلرباست؟

گر تو ز ما فارغي وز همه كس بي نياز ..... ما به تو مستظهريم  وز همه عالم فقير

به زبان رمز گاهي صحبت مي كنند ولي هرچه ادبيات هست كه نام او و ياد او در آن هست ، آن در عالم مي ماند.

دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴

انار

انار

هرگز چيزي از شوهرش نخواسته بود، نه كه دلش نخواسته باشد، اما هميشه ترجيح داده بود فاطمه شرمنده دلش باشد تا علي شرمنده فاطمه. اين فقط سفارش پدرش نبود، خودش مي ترسيد شرمندگي همسرش را ببيند. اينگونه بود كه علي با ديدنش همه‌ي غم ها را از ياد مي برد . اما اين بار با هميشه فرق داشت. فاطمه به شدت بيمار بود و علي براي بار سوم از او خواسته بود آنچه ميل دارد بگويد تا مهيا كند. دو بار از بيان خواسته‌اش امتناع كرده بود ولي اين بار علي او را به حق خودش قسم داده بود، علي كم در دلش عزيز نبود، پس دهان گشود: «انار».

علي براي برآوردن نخستين خواسته‌ي همسرش از خانه بيرون رفت. چه لذتي داشت ديدن فاطمه هنگام ديدن انار . بالاخره انار خوشبخت خريده شد و علي به سمت خانه به راه افتاد. بين راه صدايي شنيد. بيماري در گوشه‌ي خرابه اي مي ناليد. جلو رفت، سرش را به دامن گرفت و او را نوازش كرد، پرسيد: «چه ميل داري؟» و براي بار اول شنيد: «انار!» چه بايد مي كرد؟ بين خواسته فاطمه و خواست خدا كه از حلقوم اين مرد برخاسته بود كدام را انتخاب مي كرد؟ انار را به دو نيم كرد، نيمي براي فاطمه و نيمي براي خدا. نيمه خدا را كم كم در دهان پيرمرد گذاشت پس از آن دوباره پرسيد : «چيزي ميل داري؟» و شنيد : «نيمه ديگر انار» اما اين سهم فاطمه بود، آن هم براي برآوردن نخستين خواسته‌اش، بايد انتخاب مي كرد بين فاطمه و خدا. فاطمه از او بود، مثل خودش بود. پس با فاطمه همان كرد كه با خودش مي كرد. بين خود و خدا، البته خدا. نيمه‌ي ديگر انار را هم به پيرمرد داد و با همان حال روانه خانه شد. خدا به علي رحم كرد يا فاطمه نمي دانم، كدام سخت تر است؟ مردي شرمنده همسرش شود يا زني شرمندگي شوهرش را ببيند؟ وارد خانه شد و فاطمه را مشغول خوردن انار ديد. اگر علي خدا را فراموش نكرده، خدا چرا بايد علي را فراموش كند؟ پس خدا هم با علي مثل خودش معامله كرد. ظرف اناري از طرف علي براي فاطمه فرستاد نه علي شرمنده فاطمه شد و نه فاطمه شرمندگي علي را ديد!

تقديم به تمامي زنان مؤمنه و مردان مؤمن به مناسبت ولادت پر شور فاطمه زهرا سلام الله عليها

چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۴

ملك واحد

در ملك واحد

براي اينكه آدم خودش رو از گيرو دار بتها و تعلقات فراوان نجات بده، بايد خودش رو در ملك يك نفر قرار بده.

كساني كه دلشون رو به يك معبود زميني مي سپرند، از معبودهاي ديگر در امان هستند.

به هر قبيله چه گردي اگر تو مجنوني

بيا و قبله گزين از قبيله ي ليلا

و يا :

طالب خود را هميشه غصه گدازد

ملك پري پيكري شديم و برستيم

و چه بسا كساني را كه معبودي زميني راهشون رو مي زنه و از طريق اخلاص ورزيدن در همين عشق به معبود و محبوب يگانه مي رسند.

اي بسا كس را كه صورت راه زد

قصد صورت كرد و بر الله زد

و در نهايت به جايي مي رسد كه:

"آنكس كه مرا طلب كند مي يابد و آن كس كه مرا يافت مي شناسد و آن كس كه مرا شناخت دوست مي دارد و آن كس كه دوستم داشت به من عشق مي ورزد و آن كس كه به من عشق ورزيد من نيز به او عشق مي ورزم و آن كس كه به او عشق ورزيدم او را مي كشم و آن كس را كه من بكشم خون بهايش بر من واجب است و آن كس كه خون بهايش بر من واجب است ، پس من خودم خونبهايش هستم."

جوينده ي ما به شهر در بسيار است

آن كس كه مرا جويد كارش زار است

بر درگه ما زده هزاران دار است

بر هر داري سر مريدي زار است

 

چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۴

شهوت

شهوت

منتخبي از گلستان سعدي

پدر چون دور عمرش منقضي گشت

مرا  اين يك نصيحت كرد و بگذشت

كه شهوت آتش است  از وي بپرهيز

به  خود  بر  آتش  دوزخ   مكن  تيز

در  آن  آتش  نداري    طاقت   سوز

به صبر آبي بر اين آتش  زن امروز

 

و اين ديگر از مثنوي حضرت جلال الدين:

چون  براندي  شهوتي پرّت بريخت

لنگ گشتي وان خيال از تو گريخت

پر  نگه  دار  و  سوي شهوت مران

تا   پـر   ميلت   پـرد   سوي   جنان

دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۴

اهل دنيا و اهل آخرت

گزيده اي از خصوصيات اهل دنيا و اهل آخرت

(به نقل از احاديث قدسي - حر عاملي)

اي احمد من دنيا و اهل دنيا را دشمن مي دارم و از آنها بدم مي آيد ولي آخرت و اهل آخرت را دوست مي دارم.

- محمد عرض مي کند: خداوندا اهل دنيا کدامند و اهل آخرت کدام؟

- خداوند مي فرمايد: اهل دنيا کسي است که زياد بخند و زياد بخوابد و زياد خشکناک شود و کمتر راضي باشد و به هرکسي بدي کند از او معذرت نخواهد و هر کس از او معذرت خواهد نپذيرد، هنگام اطاعت خداوند کسل است ولي موقع ارتکاب گناه شجاع و جري است، آرزوهاي دور و دراز دارد در صورتيکه مرگش به وي نزديک استف از نفس خود حساب نمي کشد، زياد حرف مي زند ولي نفعش به مردم کم است ، از خدا نمي ترسد ولي هنگام مشاهده غذا شاد و خندان مي شود، عيوب اهل دنيا زياد است.

اما اهل آخرت:

سيماي آنها نرم و مهربان است، حيايشان زياد است ، کمتر حماقت دارند ، نفعشان به مردم زياد است، مکر و کيدشان کم است، مردم از جانب آنها در امان هستند ولي خود آنها از مردم در رنج هستند ، سخنانشان سنجيده و حساب شده است، نه به طعام زياد علاقه دارند نه به زياد حرف زدن و نه به زيادي لباس ، به کسانيکه از آنها روگردان شوند کرم مي کنند و هر کس رو آورد محبت بيشتر مي نمايند........

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۴

خلق از سه جنس است

خلق از سه جنس است

بعضی چون غذایند که از وی نگزیرد* و بعضی چون دارویند که اندر بعضی احوال بدیشان حاجت افتد و بس و بعضی چو علتند** که به هیچ وقت به ایشان حاجت نبود ولیکن مردم بدیشان مبتلا شوند و مدارا می باید کرد تا برهد و در جمله صحبت با کسی باید کرد که او را از تو فایده ی دینی بود یا تو را از وی.

امام محمد غزالی

*نگزيرد = چاره اي نباشد

**علت = بيماري و سختي

-------------------------------

آنانکه  به نام  نیک  می خوانندم

احوال   درون   بد    نمی  دانندم

گر زانکه درون برون بگردانندم

مستوجب   آنم    که    بسوزانندم

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۴

دروغ

ماها چرا بعضي وقتا دروغ ميگيم؟

متاسفانه من بارها و بارها شاهد بودم كه در خانواده هاي مذهبي دروغ زياد شنيده ميشه! بخصوص در خانواده هايي كه پدر خيلي مذهبي تند است ، بچه ها به ويژه دخترها دروغ زياد مي گويند ولي خانواده هايي كه از اعتقادات محكمي برخوردار نيستند، خيلي كم دروغ مي گويند.

مي بينيد دختر با چادر و پوشش بسيار شديد است ولي دلش هزار جا پرواز مي كند و تا يك اتفاقي مي افتد مي گويد: مبادا پدرم متوجه شود! يا برادرم بفهمد!

شايد يكي از دلايل آن همين سخت گيري بيش از حد است كه ايشان را به دروغ گويي مي اندازد.

و متاسفانه اين معضل به صورت يك ملكه با آنها همراه مي شود و حتي در جايي كه تهديد كننده اي هم ندارند و پس از گذشت سال ها باز هم دروغ مي گويند.

دروغ اين نيست كه ما كلامي را به خلاف واقع بيان كنيم بلكه اگر درجايي بدون كلام خودمان را به گونه اي نشان بدهيم كه آن نيستيم ، اين هم دروغ است.

دروغ شخصيت انسان ها را خرد مي كند و انسان را از شخصيت انسانيش دور مي كند.

بايد هم در معرفي شخصيت و هم در قول و وعده و هم در تمام اعمالمان صادق باشيم

وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِسمَعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسولاً نَّبِيًّا(سوره مريم - آيه 54)

و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن، زيرا كه او درست‏وعده و فرستاده‏اى پيامبر بود.