سه‌شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۵

elame_eshgh

غير از عشق بقيه ي علوم، علم بناي آخور هستند (مولوي)

 

تو در اين يك هفته مشغول كدام

علم خواهي گشت اي مرد تمام

فلسفه يا نحو، يا طب يا نجوم

هندسه يا رمل يا اعداد شوم

علم نبود غير علم عاشقي

ما بقي تلبيس ابليس شقي

علم فقه و علم تفسير و حديث

هست از تلبيس ابليس خبيث

سينه گر خالي ز معشوقي بود

سينه نبود كهنه صندوقي بود

تا به كي افغان و اشك بي شمار

از خدا و مصطفي شرمي بدار

لوح دل از فضله ي شيطان بشوي

اي مدرس درس عشقي هم بگوي

دل منور كن به انوار جلي

چند باشي كاسه ليس بو علي؟

سينه خود را برو صد چاك كن

دل از اين آلودگي ها پاك كن

جناب شيخ بهايي

البته با چنين مضموني و حتي با ابياتي مشابه در مثنوي معنوي نيز وجود دارد كه

به نظر مي رسد جناب شيخ بهايي از آن اشعار در اين مثنوي خود بهره ي فراوان برده است.

دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

naghle_ghol

العهدت الراوي

ما همه ي انديشه هايمان نقلي است، حتي اگر نقل از بابا ، ننه و عموجان باشد، آن خود ملاك حق مي شود ولو فقط جمله اي عربي باشد كه در اين صورت اصلا يك تكيه گاه و يك دليل مي شود!

اصلا منطق ما و منطق ملت ما را به صورت منطق نقلي و استنادي در آورده اند. اين است كه من حتي از نقل قول شخصيت هاي بزرگ و ائمه و حتي خود قرآن كم استفاده مي كردم، براي اينكه اول براي مستقل انديشيدن و زمينه سازي فكري تمريني باشد تا بعد به سراغ قرآن برويم.

دكتر علي شريعتي - اسلام شناسي جلد 3 صفحه ي 217

دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

gonah

يادتون مياد اولين گناهي رو كه مرتكب شدين؟

شايد نمره ي پاييني رو كه گرفته بودين از ترس توبيخ به مامانتون نگفتين!

شايد هم به دروغ به معلمتون گفتين كه ديشب مشكلي برامون پيش اومد كه نتونستيم تكليفمون رو انجام بديم!

آيا يادتون هست كه بعدش چه حالي داشتين؟ با همون سن كم چقدر خودتون رو سرزنش كردين كه چرا دروغ گفتين؟

اي كاش هميشه اونقدر پاك مي بوديم كه كوچكترين گناهي ما رو مي لرزوند و اون لرزش ما رو شرمنده مي كرد!

بچه ها اونقدر پوستشون لطيفه كه اگر كوچكترين حرارت ناملايمي به دستشون برسه سريعا دستشون رو مي كشن عقب ولي همينكه بزرگ ميشيم يك وقت مي بينيم بوي سوختگي دستمون داره مياد ولي هنوز متوجه نشديم كه دستمون سوخته!

يك سري گناه ها همينطوري حسگرهاي روح رو از كار مي اندازند، دفعه ي اول كه آدم نگاه به نامحرم مي كنه، احساس شرمندگي مي كنه ولي اگر از اين شرمندگي درس نگيره و خودش رو تنبيه نكنه ، كار خيلي بدتر از اوني كه هست خواهد شد!

نبايد اجازه بديم كه روحمون پشت عايق هاي گناه تنها بمونه! هر گناهي يك جداري از سياهي بر روي پوست لطيف دل ما بوجود مياره كه اگر اون زدوده نشه و صيغل نخوره آروم آروم انسانيت ما رو ازمون مي گيره!

نمي دونم چرا ياد يكي از تذكرات جناب شيخ رجبعلي خياط افتادم: ايشون به شاگردانشون مي گفتن: وقتي كه چشمتون به نامحرم مي افته اگر خوشتون نيامد كه مريض هستين ولي وقتي احساس كردين نفستون لذت مي بره، سريعا سرتون رو بندازين پايين و اين ذكر رو بگين:

يا خَيْرَ حَبيبٍ وَ مَحْبُوبٍ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد