شهوت
منتخبي از گلستان سعدي
پدر چون دور عمرش منقضي گشت
مرا اين يك نصيحت كرد و بگذشت
كه شهوت آتش است از وي بپرهيز
به خود بر آتش دوزخ مكن تيز
در آن آتش نداري طاقت سوز
به صبر آبي بر اين آتش زن امروز
و اين ديگر از مثنوي حضرت جلال الدين:
چون براندي شهوتي پرّت بريخت
لنگ گشتي وان خيال از تو گريخت
پر نگه دار و سوي شهوت مران
تا پـر ميلت پـرد سوي جنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر