غير از عشق بقيه ي علوم، علم بناي آخور هستند (مولوي)
تو در اين يك هفته مشغول كدام
علم خواهي گشت اي مرد تمام
فلسفه يا نحو، يا طب يا نجوم
هندسه يا رمل يا اعداد شوم
علم نبود غير علم عاشقي
ما بقي تلبيس ابليس شقي
علم فقه و علم تفسير و حديث
هست از تلبيس ابليس خبيث
سينه گر خالي ز معشوقي بود
سينه نبود كهنه صندوقي بود
تا به كي افغان و اشك بي شمار
از خدا و مصطفي شرمي بدار
لوح دل از فضله ي شيطان بشوي
اي مدرس درس عشقي هم بگوي
دل منور كن به انوار جلي
چند باشي كاسه ليس بو علي؟
سينه خود را برو صد چاك كن
دل از اين آلودگي ها پاك كن
جناب شيخ بهايي
البته با چنين مضموني و حتي با ابياتي مشابه در مثنوي معنوي نيز وجود دارد كه
به نظر مي رسد جناب شيخ بهايي از آن اشعار در اين مثنوي خود بهره ي فراوان برده است.