دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۸

یک داستان زیبا به نقل از تفسیر امام حسن عسگری

تفسير فاتحة الكتاب از امام حسن عسكرى عليه السلام  صفحه   در باره بسم الله الرحمن الرحيم .....  ص : 15

 

و هر آينه؛ شنيدم: محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمايد:

 «در زمان گذشته- قبل از شما- دو نفر بودند، يكى از آنها، مطيع و مؤمن خدا بود! و ديگرى كافر!- كه آشكارا بدشمنى دوستان او، و موالاة (بدخواهان و) دشمنانش، ميپرداخت!- و براى هر كدام، فرمانروائى عظيمى در گوشه‏اى از زمين بود.

آن كافر (دشمن خدا) بيمار شد. و در غير وقتش هوس ماهى كرد، چون كه؛ آن نوع ماهى، در آن هنگام، چنان بگردابها جا گرفته بود! كه؛ بدست آوردنش إمكان نداشت.

بنا بر اين، پزشكان، او را از زندگى و جانش، نااميد كردند! و گفتند:

جانشين و قائم مقامت را معيّن كن، كه تو از أهل گورستان، پاينده‏تر نيستى! همانا؛ شفايت در اين ماهى است، كه؛ بآن ميل و اشتهاء دارى، و بر آن (نيز) راهى نيست!.

در اين هنگام؛ خدا، فرشته‏اى برانگيخت! و باو فرمان داد كه آن ماهى را از جايش برانگيزد! و بطرفى سوق دهد كه؛ بدست آوردنش آسان شود. نتيجة؛ ماهى برايش‏

                        تفسير فاتحة الكتاب از امام حسن عسكرى عليه السلام، ص: 18

گرفته شد. (1) و آن را خورد و از ناخوشى، بهبودى يافت. و در فرمانروائيش سالهاى سال- بعد از آن- بجاى ماند.

سپس؛ (تقدير الهى!) چنين واقع شد كه؛ آن (پادشاه) مؤمن، مريض شد! همانند مرض آن كافر [زمانى كه؛ عينا! جنس آن ماهى از كنار و سواحل (دريا) كه بدست آوردنش آسان بود، جدا نميشد] نتيجة؛ (پادشاه)، هوس آن ماهى كرد و پزشكان برايش توصيف كردند و گفتند:

آسوده خاطر باش! اكنون وقت آنست كه برايت بگيرند، و از آن بخورى و شفا يابى!.

در اين هنگام؛ خدا، آن فرشته را برانگيخت! و باو فرمان داد كه؛ جنس آن ماهى را از سواحل و كرانه‏ها بگردابها براند! تا دسترسى بآنها ممكن نشود. در نتيجه؛ (آن ماهى)، بدست نيامد. تا آن مؤمن، بخاطر هوس [و دورى از درمانش‏] از دنيا رفت. و از اين جريان، فرشتگان آسمان و أهل آن سامان- در زمين- بشگفتى فرو رفتند! تا آنجا كه؛ نزديك بود در فتنه قرار بگيرند!. چون؛ خداى تعالى! (از روى فضل و حكمتش) بر آن كافر، آنچه را كه بر او راهى نبود، آسان گردانيد. و بر آن مؤمن، آنچه را كه بسادگى، بر آن راهى بود، غير ممكن گردانيد! آنگاه؛ خدا، بفرشتگان آسمان و پيامبر آن زمان- در زمين- بوحى (خويش) فرمود:

البتّه من! (بدون هيچ شكّ و شبهه‏اى!) منم خداى كريم تفضّل‏كننده توانا!. آنچه عطا كنم، زيانم نرساند! و آنچه باز دارم، از من نكاهد! و مقدار [ذرّه‏اى‏] بكسى ستم نكنم!.

امّا كافر: از اينكه، براى او، بدست آوردن ماهى را- در غير زمانش- آسان نمودم، جهتش تنها اين بود كه؛ جزاى حسنه‏اى باشد كه وى عمل كرده بود. [چون؛ بر من حقّ است! كه از هيچ كس، حسنه‏اى از بين نبرم‏] تا برستاخيز در آيد. و هيچ حسنه‏اى در نامه عملش نباشد! و بكفر خويش، داخل آتش گردد. و بنده مطيع (خودم) را از عين آن ماهى، باز داشتم! بسبب خطائى كه از او سر زده بود! و با منع و ردّ آن ميل و هوس! و

                        تفسير فاتحة الكتاب از امام حسن عسكرى عليه السلام، ص: 19

از بين بردن آن دارو، پاك‏شدنش را از آن، اراده نمودم. (1) و خواستم كه؛ به (آستان) من بيايد و (جرم و) گناهى در او نباشد! و (پاك و پاكيزه) داخل بهشت گردد!.» در اين هنگام؛ عبد اللَّه بن يحيى گفت:

يا أمير المؤمنين! حقيقة، بال و پرم دادى! و مرا تعليم فرمودى! پس اگر؛ صلاح بدانى، گناهم را در اينجا- كه بآن إمتحان شدم- معرّفيم كن، تا همچنان؛ تكرارش نكنم.

فرمود: لحظه‏اى كه نشستى، [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏] نگفتى! نتيجه اين شد كه؛ بخاطر سهو و نسيانت از آنچه؛ بآن دعوت گشتى و خوانده شدى، خدا، باين مصيبت و گرفتاريت، تمحيص و پاكى از گناه قرار داد. آيا ندانستى كه؛ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از جانب خداى عزّ و جلّ! فرمود:

 «هر إقدام قابل توجّه! كه در آن، يادى از [بسم اللَّه‏] نشود، ناقص و بريده است!»؟

گفتم: آرى، پدر و مادرم فداى شما! بعد از اين، تركش نميكنم.

هیچ نظری موجود نیست: