قضيّهاي است كه حضرت استاذنا المكرّم آية الله مرحوم حاج شيخ مرتضي حائري قَدّس الله سرَّه در جلسة ديدار و ملاقات با ايشان در مشهد مقدّس در طول يك سفرشان كه فيمابين دوازدهم شهر مبارك رمضان تا سوّم شهر شوّال المكرّم سنة 1400 هجريّة قمريّه بطول انجاميد، براي حقير بيان فرمودند.
فرمودند: آية الله حاج شيخ آقا بزرگ اراكي كه مردي پير و قريب به نود سال دارد و فعلاً در قيد حيات و در اراك از علماي برجسته است (اخوي بزرگ آيةالله حاج شيخ مجتبي اراكي كه در قم ساكن بوده و از رفقاي صميمي ميباشند؛ و در صدق گفتار و كلام هر دو برادر هيچ جاي شبهه و ترديد نيست) براي من حكايت كرد آقاي حاج شيخ آقا بزرگ كه: عيال من قبل از ازدواج در سنّ جواني مبتلا به چشم درد شديد ميگردد كه مدّتها در اراك و همدان معالجه ميكنند و هيچ مثمرثمر واقع نشده و أطبّاء از بهبود آن مأيوس ميگردند و إعلام عدم قدرت بر معالجه ميكنند. چشمها روز بروز رو به كوري ميرود بطوريكه دختر در آستانة فقدان بينائي قرار ميگيرد.
پدر و مادر پريشان شده و چون شنيده بودند اگر كسي چهل روز در مشهد مقدّس به عنوان زيارت و قضاء حاجت اقامت نمايد حاجتش را برميآورند، دختر را با خود به ارض اقدس مشهد حركت داده و به قصد اقامت يك اربعين سكني ميگزينند؛ و پيوسته به حال اضطرار و التجاء بوده و راه تضرّع و استكانت ميپيمايند.
اتّفاقاً چشم دختر علاوه بر آنكه هيچ اثري از بهبودي در آن مشاهده نميشود، رفته رفته رو به نقصان بوده و ديگر از تشرّف به حرم مطهّر هم ميمانند، و فقط در منزل روزها را ميگذرانند؛ تا تقريباً چند روز به انتهاي اربعين مانده بود، پدر و مادر بسيار گرفته و ملول و با حال ضَجْرت و انفعال ميگويند: واأسَفا! اربعين هم بسر آمد و نتيجهاي عائد نگشت.
در يكي دو روز آخر كه مشغول جمعآوري اسباب و اثاثيّه بوده و آماده براي حركت بودند، ناگهان از سقف اطاق يك چيز مختصري ميافتد مانند گچ يا فضلة پرنده و شبه آن؛ و به دل آنها چنين الهام ميشود كه اين داروي چشم فرزند است. فوراً آنرا كوبيده و با آب مخلوط ميكنند و به چشمها ميريزند و چشمها شفا مييابد كَأن لَم يَكُن شَيئًا مَذْكورًا.
و چند روز ديگر را با دختر به حرم مطهّر مشرف ميشوند براي زيارت، و سپس بار سفر بسته و به سمت اراك مراجعت مينمايند.
به نقل از کتاب روح مجرد اثر علامه تهرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر