Of these hands and feet
That for forty years
Have been my own
And I repent Of flesh and bone,
Of heart and liver,
Of hair and skin -
Rid me, death,
Of face and form,
Of all that I am.
And I repent Of forms of thought,
The habit of mind
And heart crippled
By long-spent pain,
The memory-traces
faded and worn
Of vanished places
And human faces
Not rightly seen
Or understood,
Rid me, death,
Of the words I have used.
Not this or that
But all is amiss,
That I have done,
And I have seen
Sin and sorrow
Befoul the world -
Release me, death
Forgive, remove
From place and time
The trace of all
That I have been. Kathleen Raine
من توبه کردم از این دستها
من توبه کردم از این پایها
که چهل سال است خود را به من آویخته اند.
من توبه کردم از گوشت و استخوان
من توبه کردم از این قلب و از این کبد افسرده
و از موی و از پوست
ای مرگ
مرا از دست این چهره و شکل و صورت رهایی بخش
و از هر آنچه هستم خلاصم کن.
من توبه کردم از اَشکال اندیشه
و از عادات ذهن
و قلبی که از رنجهای طولانی فرسوده است
و از خاطرات کهنه و غبار گرفته
و مکانهایی که از نظر محو شده اند
و چهره هایی که به درستی مشاهده یا درک نشده اند.
مرا رهایی بخش، ای مرگ،
از کلماتی که به زبان آورده ام.
ای مرگ مرا دور کن،
نه از این یک و آن یک،
بلکه از تمام آنچه دیده ام
و تمام آنچه که کرده ام،
زیرا همه یکسر پریشان و آشفته بوده است،
گناه و غصه جهان را آلوده کرده است.
مرا آزاد کن ای مرگ و
بر من ببخشای
و همه آثار هستی مرا از صفحه زمان و مکان محو کن
---------------------------------------------
هان ای رفیق درد به درمان کوش
مرگ است، مرگ، نادره درمانم
مرگ است راحت دل رنجورم
مرگ است چاره غم هجرانم
مرگ است کاروان که به مصر آرد
از چاهِ طبع، یوسف کنعانم
مرگ است دستبرد خزان؟ زنهار
کی زین خیال خام هراسانم
مرگ است نوبهار و پدید آرد
صد رنگِ گل به طرفِ گلستانم
من خسته، مرگ خضرِ مبارک پی
من تشنه، مرگ چشمه حیوانم
مرگا تو مردی کن و بیرون بر
زین دیولاخ کوه و بیابانم
تا سرورم به کشور جان بینی
مرگا به باد ده سر و سامانم      الهی قمشه ای
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر