روزى حضرت براى زنان صحبت ميفرمود: يكى از زنان گفت يا رسول اللَّه اين حديث خرافه است، فرمود تو ميدانى خرافه چيست؟ خرافه مردى است پليد كه زن او از جنّ بوده و مدّتى ميان اجنّه زندگى ميكرده و بعد او را رها كردن و او هر چه از آنها ديده بود براى مردم نقل ميكرد و بنقليات او خرافه ميگويند.
_________________________
الفين-ترجمه وجدانى100614 خرافه يعنى چه و بچه چيز يا بچه كس خرافه ميگويند: .....ص : 1006
حسن بن عبّاس از امام رضا عليه السّلام پرسيد فرق بين امام و رسول و نبىّ چيست؟
حضرت مرقوم فرمودند: فرق بين رسول و امام و نبىّ اين است رسول كسى است كه جبرئيل بر او نازل شود و او را ببيند و سخنش را بشنود و باو وحى فرود آورد ولى نبىّ در خواب بيند مانند حضرت ابراهيم (ع) و امام كسى است كه كلام فرشته را بشنود ولى شخص او را نبيند.
____________________________
الفين-ترجمه وجدانى100614 خرافه يعنى چه و بچه چيز يا بچه كس خرافه ميگويند: .....ص : 1006
اوّل- حضرت آدم كه صفىّ اللَّه گويند و كنيتش ابو البشر عمر شريفش 936 و بروايتى هزار سال.
دوّم- شيث (ع) عمرش 1940 سال و چهل روز.
سوّم- ادريس (ع) كه نام اصلى او اخنوع بوده بعلّت كثرت درس، ادريسش گفتند و اوّل كسى است كه بقلم نوشت و از نجوم و خيّاطى اطّلاع داشت و 300 سال زندگى كرد و وصىاش متوشلخ بود كه 919 سال عمر كرد چهارم- نوح (ع) كه بعلّت كثرت نوحه بر قومش او را نوح خواندند پدرش تمك بن متوشلخ بوده و مادرش سمخاء بنت انوش كه هر دو مؤمن بودند پنجم- هود كه بسيار مردم را هدايت ميكرد.
ششم- صالح (ع).
هفتم- ابراهيم (ع) و كسى كه بمنزله پدر او بوده بنام آدرين تاحور، يا تارخ و زوجهاش ساره دختر عمّ ابراهيم و اسم پدر حضرت ابراهيم نسابين و مادرش اوفى بوده و هر دو مؤمن و مؤمنه بودهاند.
هشتم- حضرت لوط (ع) خاله زاده حضرت ابراهيم (ع) است پسر هارون يا پسر تارخ و نام همسرش واهله بوده كه كفر خود را از شوهر پنهان ميكرده و شهرش سدوم بوده كه مؤتكفه ميگفتند. همين كه بلا نازل شد به امر پروردگار لوط (ع) از شهر بيرون شد و جبرئيل بامر ملك منّان بال خود را زير آن شهر كرد و بآسمان هفتم برد بطورى كه آواز خروسان و سگان آن شهر را اهل آسمان اوّل شنيدند.
نهم- حضرت اسماعيل (ع) مأخوذ از اسماع و ايل است و ايل اسم خدا است و اسماع يعنى شنونده پس معنى مىشود بنده شنونده خدا و عمر شريفش 127 سال بوده.
دهم- حضرت اسحق (ع).
يازدهم- حضرت ذو القرنين (ع) كه در نبوّتش اختلاف است و نامش عياش و شهرتش باين نام بچند وجه است اوّل اينكه در خواب ديده بود كه بدو شاخ نور و ظلمت چسبيده است كه هر يك را قران گويند دوّم اينكه استخوان دو طرف سرش قوى بوده مانند دو شاخ سوّم اينكه دو قرن از ايّام دنيا زندگى كرده است و غيره.
دوازدهم- حضرت يعقوب (ع) كه مأخوذ از عقب ام زيرا او با برادرش عيض توام متولّد شد و اوّل عيض بدنيا آمد بعد يعقوب كه پاشنههاى عيض برادرش را بدست گرفته بود.
سيزدهم- حضرت يوسف (ع) مشتق از تأسّف است و داراى حالتين بوده يعنى سلطنت و زندان.
چهاردهم- حضرت ايّوب (ع) پسر الوس پس بازح پسر عيض پسر اسحق پسر ابراهيم است عمر شريفش 162 سال بوده و در كرمان كه به مرض حمله كرمان مبتلا شده.
پانزدهم- حضرت شعيب (ع) عمر شريفش 242 سال بوده.
شانزدهم- حضرت موسى (ع) عمر شريفش 126 سال بوده.
هفدهم- حضرت يوشع (ع) وصىّ موسى (ع) كه عمر شريفش 1200- سال بوده.
هيجدهم- ذا الكفل يا حزقيل (ع) وصىّ موسى (ع) است كه كالب بن يوحنّا وصايت را باو داد و كفالت هفتاد پيغمبر را نموده و از شرّ ظالمان نجاتشان داده مدّت عمرش معلوم نيست و در ده فرسخى كوفه مدفون است صاحب محى السّنه آورده كه بر يكى از انبياء بنى اسرائيل وحى آمد كه ميخواهم ترا قبض روح كنم تو ملك خدا را بر بنى اسرائيل عرض كن هر كس كه متكفّل شود كه نماز شب كند و در روز روزه بدارد و ميان مردمان بحق حكم كند و خشم نگيرد پادشاهى خود را باو تسليم كن چون اين مطلب را به بنى اسرائيل عرضه داشت جوانى بلند شد و گفت انا متكفّل و تا سه بار تكرار نمود و آن پيغمبر پادشاهى باو تفويض نمود و چون بوعده خود وفا كرد بمقام پيغمبرى رسيد.
نوزدهم- اسماعيل (ع) پيغمبر ديگرى است غير پسر اسماعيل پسر ابراهيم عليه السّلام زيرا اسماعيل پسر ابراهيم خليل (ع) قبل از پدر فوت شده و هنوز مكّه معمور نشده بود و اين اسماعيل بعد از مدّتها بعد از پدر مبعوث شد و او را صادق الوعد گويند زيرا با كسى وعده كرده بود در مكانى از مكّه كه آن را صفاح ميگفتند و آن شخص فراموش كرده بود كه وعده داده، و تا يك سال آن حضرت در آن مكان انتظار كشيد.
بيستم- حضرت خضر (ع) كه نام اصليش تاليا ابن ملكاء بن غابر بن ارفخشد بن نوح است.
بيست و يكم- الياس (ع) سبط هارون برادر موسى (ع).
بيست و دوّم- و اليسع پسر اخطوب عموى الياس است.
بيست و سوّم- لقمان بن ياعور بن ناخور بن تارخ علماء در نبوّت لقمان (ع) اختلاف كردهاند سدى و عكرمه و شعبى معتقدند كه پيغمبر بوده و مراد از ذكر كلمه حكمت در آيه 11 سوره لقمان همان نبوّت است و او خواهرزاده ايّوب پيغمبر بوده يا پسر خاله او بوده و در سال دهم از سلطنت داود عليه السّلام تولّد يافته و تا عهد يونس عمر كرده برخى گويند هزار سال بزيست و اكثر علماء گويند پيغمبر نبوده حكيم بوده و گويند غلام كسى بوده و شبانى ميكرد يا خيّاطى و يا نجّارى و حبشى بوده سياه رنگ و داراى لبهاى كلفت و ضخيم روزى هنگام قيلوله عدّهاى از فرشتگان بخانه وى آمدند و بر او سلام كردند جواب داد در صورتى كه ايشان را نميديد گفتند اى لقمان ما فرستادگان حضرت پروردگاريم ترا خداوند خليفه ساخته در زمين تا ميان مردمان حكم به راستى نمائى لقمان جواب داد اگر حكم جزم است از حضرت آفريدگار بدين كار اطاعت دارم و قبول ميكنم و اميدوارم كه مرا توفيق دهد و اگر مرا مختار كردهاند عافيت را اختيار ميكنم و متعرّض فتنه نميشوم ملائكه را اين سخن شگفت آمد و خداوند قول او پسنديد و حكمت را بر او افاضه كرد كه ده هزار كلمه حكمت از او منقول شده كه هر كلمهاى بعالمى ارزش دارد، بعضى از علماء گويند حكمت در عرف علماء استكمال نفس انسانيه است باقتباس از علوم نظريّه و اضافه دلايل و اكتساب ملكه تامّه بر افعال فاضله بر قدر طاقت او كه عبارت از علم يا عمل است بر قدر توانائى.
بيست و چهارم- حضرت داود (ع) كه صد سال عمر كرده است.
بيست و پنجم- حضرت سليمان (ع) كه هزار و پنجاه و سه سال عمر شريفش بوده و چهل سال مدّت نبوّتش بوده، دعايش اين بوده:
اللّهمّ بنورك اهتديت و بفضلك استغنيت و بنعمتك اصبحت و امسيت هذه ذنوبى بين يديك استغفرك منها و اتوب اليك.
بيست و ششم- اشموئيل (ع) كه قبلا در شريعت حضرت موسى عليه السّلام بوده.
بيست و هفتم- حيقوق (ع) كه بعد از شعيا بر بنى اسرائيل مبعوث شد.
بيست و هشتم- شعيا (ع).
بيست و نهم- حنظلة (ع) كه پيغمبر اصحاب رسّ بوده.
سىام- زكريّا (ع) كه مسكنش بيت المقدّس بوده و در 120 سالگى خدا باو فرزند مذكّر عطا فرمود و نام زوجهاش حنانه و بقولى ايشاع كه خواهر حنه مادر مريم يا خواهر مريم بوده.
سى و يكم- يحيى (ع) كه در هفت سالگى اظهار نبوّت نمود و او را، از محراب نزد شاه بردند و در ميان طشت سربريدند و لقبش سيد و حصور است.
سى و دوّم- ارميا (ع) كه بخت النّصر در زمان او پادشاه شد، و در زمانى كه در مزبله بود و بكوفت مبتلا او را مژده پادشاهى داد بوحى الهى و از او نوشته گرفت كه او و كسانش را نكشد او هم نوشته داد بعد كه پادشاه شد، و مردان را ميكشت و زنان و اطفال را اسير ميكرد آن نوشته را باو نشان داد و امان يافت.
سى و سوّم- دانيال (ع) از فرزندان يهودا پسر يعقوب است كه خبر كشته شدن بخت النّصر را داده.
سى و چهارم- حضرت مريم (ع) بزبان عبرى يعنى عابده يا كنيز خدا مادرش حنّه بنت قاقوذ بن قبيل بود كه فرزندى از خدا خواست كه نذر بيت المقدّس كند و خداوند باو هبه كرد و بقولى مادرش مرثا و پدرش عمران بن اسهم بن اموثد بوده.
سى و پنجم- حضرت عيسى (ع) بمعنى زندگانى لقبش مسيح بمعنى ماسح چه تمام كف پايش بزمين مسح ميكرد يا بمعنى ممسوح است، چه ملائكه هنگام ولادت او را با بالشان مسح كردند تا از مسح شيطان محفوظ باشد عمرش 33 سال بوده.
سى و ششم- عزير (ع) مبعوث بر بنى اسرائيل است بشريعت موسى عليه السّلام برادرش عزره كه در يك ساعت توأم زائيدند و در يك وقت مردند و در يك قبر خوابيدند و 150 سال عمر كردند در آيه 30 سوره برائت مراجعه شود.
سى و هفتم- خالد (ع) پسر ستان است از قبيل بنى عيص.
سى و هشتم- جرجيس (ع) از مردم روز و فلسطين بوده، و بر يهود مبعوث گرديده بود كه او را شكنجه كردند و با ارّه دو نيمش كردند و باز زنده شد.
سى و نهم- يونس (ع) يونس يعنى انسگيرنده بخدا پسر متى است كه در چهل سالگى مبعوث شد و چهل شبانه روز در شكم ماهى بوده.
چهلم- اسحق (ع) لقبش ابو اسرائيل است كه در زمان پيرى ابراهيم و ساره بوجود آمد و عمر شريفش 180 سال بوده.
چهل و يكم- هارون كه داراى براهين قوى و معجزات بوده.
چهل و دوّم- تبّع كه بروايت ابن عباس پيغمبر بوده كه بناى سمرقند بدست او شد و هزار و پنجاه و سه سال قبل از هجرت پيغمبر اسلام (ص) به حضرت رسول اكرم (ص) ايمان آورده و نامهاى به پيغمبر (ص) عرض نمود كه ابو ايّوب انصارى نسل بيست و يكم شاهول يهودى نامه را بعرض حضرت رسانيد كه حضرت رسول (ص) سه مرتبه فرمودند
مرحبا بالاخ الصّالح
اسم او اسعد بن ملكا كرب و لقبش ابو كرب بوده.
چهل و سوّم- هابيل.
چهل و چهارم- اسباط يعقوب (ع).
چهل و پنجم- ميشاء (ع).
چهل و ششم- طالوت (ع).
چهل و هفتم- تورخ (ع). چهل و هشتم- متّى چهل و نهم شمعون
پنجاهم- اتباع. پنجاه و يكم- هرون طبق آيه 16 نساء و آيه 52 سوره مريم.
خاتم تمام انبياء كه يك صد و بيست و چهار هزار نفر بودهاند حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه ديگر بعد از آن حضرت هيچ پيغمبرى نيامده و نخواهد آمد.
____________________________
الفين-ترجمه وجدانى101316 اسامى پيغمبران و مدت عمرشان طبق آيات قرآن مجيد و اخبار صحيحه. .....ص : 1007
روزنامه اطلاعات در شماره 14066- 18/ 1/ 52 در چهل سال قبل در نهايت شجاعت و با عقيده استوار ضمن مقالهاى در روزنامه (لايت) انگليسى بطور وضوح چنين نوشته:
(كه ملّت انگليس پيش از آنكه قرن بيستم پايان يابد ديانت اسلام را قبول خواهد كرد، و در رساله سياحت خود به بمبئى مينويسد: همواره ديانت محمّدى بواسطه داشتن روح، داراى اعتبارى عالى است و يگانه دينى است كه حائز تمام شرايط براى انواع و اطوار زندگانى است بطورى كه در هر عصرى ميتواند مردم دنيا را بسوى خود جلب و جذب كند، ولى طبقه روحانيان مسيحى (كشيشان) بواسطه تعصّب يا نادانى اسلام را به تاريكترين صورتى نقّاشى كرده و آن را دشمن مسيح ميدانستند و در واقع تنفّر و كراهت از محمّد (ص) را نقش ميكردند، من محمّد و شخصيّت او را باعتبار يك مرد غير عادى و حيرت بخش مورد مطالعه و دقّت قرار دادهام و او را نجات دهنده جهان بشريّت ميدانم و خصومت و معارضه با حضرت مسيح را دور ميدانم ....) من معتقدم كه اگر در دنياى امروز كسى چون محمّد زمام ديكتاتورى دنياى جديد را بدست گيرد باعث جلب مردم دنيا باسلام و سعادت بشر ميگردد و در حل مشكلات دنياى امروز كامياب خواهد شد.
______________________
الفين-ترجمه وجدانى101421 عقيده جرج برنارد شاو فيلسوف مشهور انگليسى در باره دين مقدس اسلام .....ص : 1014
بد نیست یکى از ملعونترین قضات عالم را که اشقى الاشقیاء بوده شرحش در اینجا نگاشته شود و آن شریح قاضى ملعون است به خاطر دارم روزى با یکى از قضات شریف و متدین و دانشمند صحبت از احوالات شریح مینمودیم آن جناب که آقاى محسن اسماعیلى قاضى دیوان کشور بود و از نوادههاى مرحوم حاج ملّا اسماعیل سبزوارى است از بنده سؤال نمود که حکمى را که شریح قاضى در باره حضرت مولى الکونین ابى عبد اللَّه الحسین علیه السّلام صادر نموده دیدهاید گفتم خیر میخواستم بدست آورم و در کتاب عرشیان خاکنشین که در شرح حال حضرت امام حسین علیه السّلام نوشتهام بنویسم ولى هر چه تفحّص نمودم نیافتم ایشان با زحمت زیاد از کتاب الید مرحوم حاج ملّا اسماعیل سبزوارى علیه الرّحمه بدست آورده و بمن دادند که اکنون در این کتاب نوشته مىشود تا شیعیان و مسلمین طمّاعى و نادانى و ستمگرى این قاضى ملعون خدا ناشناس را بدانند اینک متن رأى شریح در مورد قتل حضرت ابى عبد اللَّه الحسین علیه السّلام.
إنّ حسین بن علىّ بن ابى طالب لقد شقّ عصا المسلمین و خالف امیر المؤمنین و خرج عن الدّین ثبت و حقّق عندى قضیت و حکمت بدفعه و قتله حفظا لشریعت سید المرسلین.
یعنى بدرستى که حسین بن على بن ابى طالب ارکان اسلام و مسلمین را شق و شکسته و بر هم ریخته و با امیر المؤمنین مخالفت کرده مقصود از امیر المؤمنین اینجا بعقیده شریح قاضى یزید بن معاویه ملعون است و از دین خارج شده یعنى امام علیه السّلام بر من ثابت و محقّق است قضاوت میکنم و حکم میدهم بمحاربه و جنگ او و نیز بر قتلش براى حفظ شریعت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله.
ملاحظه بفرمائید شریح ملعون میگوید براى حفظ دین سید المرسلین صلّى اللَّه علیه و آله باید حضرت امام حسین علیه السّلام که نور دیده رسول خدا (ص) است کشته شود بدست ظلمه و معاندین دین اسلام این ملعون این حکم باطل ظالمانه را نداد مگر بمنظور تحصیل مال و جاه دنیا و کمک به قاتلین و ظالمین روز عاشورا.
اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمّد و آخر تابع له على ذلک اللّهمّ العن العصابة الّتى جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت على قتله اللّهمّ العنهم جمیعا.
خداوندا لعنت ابدیت را بر شریح قاضى و کسانى که مخالفت با امام حسین علیه السّلام کردند و یا میکنند نازل فرما و رحمت بیحد و حصرت را بر دوستان و ارادتمندانش وارد فرما من الحال الى یوم القیمة ان شاء اللَّه تعالى.
______________________________
الفین-ترجمه وجدانى100410 انواع قضاوت و قضات: .....ص : 1002
چرا ژان پل سارتر از پذيرفتن جايزه ي نوبل خودداري کرد؟
يکي از مهمترين دلايل آن اين است که منبع ارتزاق در محدود کردن استقلال فکري شخص گيرنده موثر مي باشد....
زماني شنيده بودم که سياستمداران و زمامداران معمولا جزء نوابغ نمي توانند باشند و برايم جاي سوال بود ولي اکنون به اين نتيجه رسيده ام که همينطور است و سياست مداران جزء متوسطين فکري هستند.
چرا که وقتي مردم با خيلي بالاتر از خودشان و يا خيلي پايين تر از خودشان روبرو مي شوند نمي توانند آنها را تحمل کنند ولي سياست مداران سعي در نفوذ در فکر مردم دارند و سعي در آن دارند که مردم آنها را بپذيرند.
نوادر نوابغ حتي نمي توانند بپذيرند که هرکسي به آنها راي بدهد و نمي توانند بپذيرند که هرکسي افکار آنها را تاييد کند ولي سياست مداران به هر قيمتي سعي در اين دارند که تمام راي ها را براي خود بخرند و يا به عبارتي جمع کنند ....
يك مقام امنيتي ولايت خوست كه خواست نامش فاش نشود، به خبرنگار خبرگزاري فارس در اين ولايت گفت: 2 غير نظامي افغان كه چند روز پيش توسط نظاميان آمريكايي بازداشت و زنداني شده بودند، پس از اينكه مورد حمله سگهاي اين نظاميان قرار گرفته و به شدت زخمي شدند، توسط اين نظاميان به ضرب گلوله از پاي در آمدند. اين منبع با اشاره به اينكه نيروهاي ائتلاف در ولايت خوست لجام گسيخته و مطلقالعنان هستند و كسي جرأت پرسش از اين نيروها را در مورد عملكردشان ندارند، اظهار داشت: مردم اين منطقه ميدانند كه اين دو نفر توسط نيروهاي ائتلاف بازداشت و در زندانهاي آنان محبوس بودند، اما هنگاميكه اجساد آنها در حاليكه قسمتهايي از بدنشان توسط سگهاي وحشي و تنومند نيروهاي نظامي خارجي پاره پاره شده بود، كشف شد، اين نيروها زنداني بودن اين افراد نزد خود را منكر شدند. وي گفت: نيروهاي ائتلاف ادعا مي كنند كه اين عمل را طالبان انجام دادهاند، در اين صورت اگر طالبان مقصر باشند، چنين استنباط ميشود كه نيروهاي ائتلاف اين افراد را به نيروهاي طالبان تحويل دادهاند، پس ميتوان نتيجه گيري كرد كه اين نيروها با طالبان ارتباط دارند. آژانس خبري پژواك كه با يكي از اهالي منطقه "علي شير " در ولايت خوست گفتوگو كرده است، به نقل از وي اضافه كرده كه دو عضو خانواده آنها توسط نيروهاى ناتو بازداشت و در زماني كه زنداني آنها بودهاند، در معرض حمله سگهاي آمريكايي قرار گرفته و سپس كشته شدهاند. "اسماعيل " ساكن منطقه "علي شير " افزوده است: "نديم " و " نور وزير " دو عضو خانواده وى عصر روز جمعه كه توسط موتورسيكلت بسوي شهر خوست در حركت بودند، در بين راه توسط نيروهاى ناتو بازداشت شدند. وي در ادامه با تأكيد بر اينكه اين افراد كارگر ساده بودند و هيچ ارتباطي با مخالفين مسلح، نداشتند، گفت: "ما قصد داشتيم كه باعدهاي از دوستان در "سالارباغ " با نيروهاى آمريكايى تماس گرفته و علت بازداشت آنها را جويا شويم، اما اطلاع يافتيم كه اجساد پاره پاره شده آنها در بيمارستان است ". "يعقوب " سرپرست فرماندهي امنيتي خوست در اين مورد به آژانس مذكور گفته است كه پليس اين ولايت، ساعت چهار صبح روز شنبه، دو جسد را از منطقه "خونى كندا " از توابع مركز اين ولايت كشف كرده است. وى افزود: در مورد هويت اين اجساد اطلاعاتي ندارد و آنها را به بيمارستان شهر انتقال دادهاند. اجساد مذكور در حالى در بيمارستان رؤيت شدند كه دستهايشان از پشت با دستبندهايي كه مخصوص نيروهاي خارجي است، بسته شده بود. اين گزارش افزوده است، تعدادي از خبرنگاران ولايت خوست و دكتر رفيعالله، رئيس كميسيون مستقل حقوق بشر در ولايات جنوب شرقي، اين اجساد را از نزديك مشاهده كردهاند در حاليكه از ناحيه صورت جراحات شديد داشتند و هدف گلوله نيز قرار گرفته بودند. دكتر رفيعالله، رئيس كميسيون مستقل حقوق بشر در ولايات جنوب شرقى افغانستان، اين عمل را وحشيانه و مخالف كرامت انسانى خواند. وى ضمن محكوم كردن اين حادثه گفت كه اين موضوع در كميسيون حقوق بشر اين ناحيه تحت بررسي قرار خواهد گرفت. اين گزارش افزوده است: دفتر مطبوعاتى نيروهاى ناتو در خوست با اعلام اينكه آنها بازداشت شدگان را نميكشند، ادعا كرد كه اين عمل را طالبان مسلح با هدف مخدوش كردن چهره نيروهاي خارجي انجام دادهاند، با اين حال اين منبع افزوده است كه در مورد تحقيق خواهد شد. در همين رابطه صلاحالدين ايوبى، يكي از فرماندهان طالبان در منطقه، اين عمل را شديداً محكوم كرده و گفته است كه نيروهاى آمريكايى قبلاً نيز مرتكب چنين اعمالي شدهاند. اين گزارش افزوده است كه نيروهاى ناتو مستقر در خوست قبلاً نيز متهم به كشتن افراد زنداني شده است.
بهتره وقتی مطلبی رو که می خواهیم بگوییم ببینیم آیا از نگفتنش مشکلی پیش می آید؟ یا گفتنش می تواند در رفع مشکلی کمک نماید؟ اگر همه ی ما قبل ازسخن گفتن یا نوشتن به این موضوع بیاندیشم سکوت عجیبی بر دنیا حکمفرما خواهد شد.
الفاظى كه ذكر در ضمن آن متحقّق است بسيار است نهايتش ارباب حال كلمه لا اله الّا اللَّه را اختيار كردهاند بنا بر چند وجه. از آن جمله يكى آنست كه حروف آن از حروف اشرف اسماء كه لفظ اللَّه است تركيب يافته و حروف بيگانه در ميان نيامده.
دوم ذكر خفى كه ايشان را نهايت اهتمام به شأن آن هست در ضمن آن بيشتر متحقّق مىشود چه در حروف آن حرف شفوى كه محتاج به حركت لب باشد نيست، و مىتوان در ميان مردم بر وجهى به آن قيام نمود كه كسى را اطّلاع حاصل نشود بخلاف اذكار ديگر مثل سبحان اللَّه و الحمد للَّه و اللَّه أكبر و أمثال آن كه نه بر اين وجه است.
سوم آنكه اشتمال آن به حرف الف كه اشرف حروف تهجّى است و قوام جميع حروف به اوست چنانچه هيولاى حروفش گفتهاند و در ميان حروف او را قطب مىگويند، بيشتر است از سايرين.
چهارم آنكه اشتغال به آن باعث در آمدن به حصن الهى است و رستگارى از عذاب او كه
لا اله الّا اللَّه حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى
. و وجوه ديگر نيز گفتهاند.
______________
منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح مقدمه2 51 فصل 3 در اينكه خداوند در هر چيز به كم اكتفاء كرد و حد براى آن معين فرموده است مگر در ذكر و دعا، و در آن چهار تبصره است ..... ص : 35