به بهانه ي نزديک شدن به بزرگداشت معلم شهيد
دکتر علي شريعتي
متاسفانه دکتر شريعتي در بين دو گروه مظلوم واقع شده يکي گروه متدينين مادرزاد که حاظر به نقد افکار خود نيستند و علنا خصومت خود را نسبت به شريعتي اعلام مي کنند و ديگر، طرفداراني که صرفا جهت توجيه سهل انگاري هاي خود اعم از بي بند و باري ها و مسامحه گري هاي بيش از حد از او دفاع مي کنند.
گروه اول يعني دشمنان شريعتي که مسئولين محافظه کار کشور ما در حال حاضر جزء اين گروه هستند خيلي راحت بدون هرگونه نقدي دست به توهين هاي علني مي زنند و اگر مجبور شوند مطلبي از شريعتي بيان کنند و يا بزرگداشتي بگيرند آنچنان مغرضانه اين کار ها را انجام مي دهند که اگر انجام ندهند بسيار بهتر است.
يادم نمي رود 2 يا 3 سال پيش بود که تلويزيون تصميم به گرفتن بزرگداشتي براي شريعتي گرفته بود، به جاي آنکه حداقل به معرفي آثار او بپردازد و دوربين را در ظاهر هم که شده از روي کتاب هاي او بگذراند ، چيزي حدود 70% از زمان فيلم را اختصاص داده بود به گرفتن تصوير از يک سيگار روشن که در درون زير سيگاري بود و دود به آسمان مي فرستاد(سر گروه اين تيپ ، آقاي دکتر لاريجاني است)!!
دوستان نادان هم همتشان بر اين است که از شريعتي دستمايه اي درست کنند براي کوباندن آخوندها (مانند آقاي يوسفي اشکوري)!!
ديگر حاميان دکتر شريعتي کساني هستند که شريعتي را جهت توجيه مقاصد شهوت طلبانه ي خود مي خواهند(البته هر سه گروه جزء شهوت طلبها هستند، دو گروه اول شهوت قدرت و گروه سوم شهوت جنسي).
در صورتي که از طريق شريعتي مي توان به خدا رسيد، سعي و همت شريعتي بر اين بود تا بدون غرض به عنوان يک ناظر بيروني به دين نگاه کند، او کسي بود که در ابتدا شروع به شناساندن مکاتب ديگر کرد، مکتب توتميسم، مارکسيسم، اگزيستانسياليسم، امانيسم،
يا
بوديسم، هندوايسم، زرتشت و ... [1]
و پس از يک سلسله توضيحات درباره ي اين اديان که به بيان زيباييهاي اين مکاتب پرداخته بود به گونه اي که دل هر خواننده ي تشنه اي را ميلرزاند، به نقد اسلام و خداشناسي پرداخت، همچنين به بيان افراطها و تفريطهايي که مومنين دچار آنها گشته اند.[2]
بهتر است اين شخص را به عنوان کسي که انسان را به خدا ميرساند معرفي کنيم نه به عنوان کسي که مقاصد ما را توجيه مي نمايد. کساني که آثار شريعتي را به صورت تک بعدي و آنهم فقط در راستاي اعمال و افکار خودشان بيان مي کنند، همانقدر ضعيفند که دشمناني ناداني که او را مخالف با قدرتمداري ديني (يا به عبارتي سوء استفاده ي ديني) خود مي دانند.
بسياري از افرادي که دم از ملي - مذهبي و امثالهم مي زنند فقط به بخش اول شعارهاي سمبليک خود توجه نموده اند ، يعني ملي را گرفته اند و مذهبي را فراموش کرده اند.
راه دين داري و راه خداشناسي راهي نيست که انسان بتواند بگويد به يک جايي رسيدم که ديگر به خداشناسي نيازي ندارم و از حالا به بعد بايد به مردم بپردازم. مردم براي همديگر راهي هستند براي رسيدن به خداوند.
شريعتي کسي بود که بحران شک نسبت به خداوند را تجربه کرده و موفق به گذشتن از اين بحران گشته، به همين دليل است ، کساني که متفکرانه به دين نگاه مي کنند با شريعتي احساس قرابت مي کنند ولي کساني که دين را از بدو تولد به همراه داشته اند و بدون کوچکترين تفکر و زحمتي يک دين را به اسم اسلام و آنهم مذهب شيعه ي آن را پذيرفته اند(يا به عبارتي دچار آن گشته اند)، نمي توانند او را درک کنند و از آنجايي که بالاتر از درک خود را محال تصور مي کنند ، بيانات او را نادرست مي پندارند و دست به تکفير و تفسيق او مي زنند.
شريعتي بالاترين نيست.
شريعتي يک مرحله از مراحل سلوک مي باشد.
شريعتي قابل تحسين است، چون يک انسان بود نه يک کپي از هزارن هزار نفر که از همديگر کپي شده اند.
افکار شريعتي افکار زنده ايست و قابل نقد مي باشد.
من اين مطالب را به دشمنان شريعتي نمي گويم ، چون آنها قدرت درکشان سطحي تر از آن است که بتوانند اين مسائل را درک کنند، بلکه بخشي از کلام من به کساني است که شريعتي را دوست دارند و تمام کلام من متوجه کساني است که در وادي شک نسبت به خداوند و اسلام قرار گرفته اند.
[1] "به قول معلم شهيد دکتر شريعتي: پيامبران چين - هردو - ، بودا ، مهاويرا ، نانک (nanak) و همه ي مصلحان و مبلغان دين ودا و دين بودا و همچنين هرسه پيامبر ايراني ، زرتشت ، ماني و حتي مزدک ، طراح و طرفدار سيستم اشتراکي و همه فرزانگان و حکماي بزرگ يونان –سقراط و افلاطون و ارسطو و ... – بدون استثناء از طبقه ي بالا ، يعني اشراف و سلاطين و ملاکان و قئودالها و مغان و روحانيان بزرگند و برعکس –هم به روايت تاريخ و هم به صراحت و اعتراف شخص پيامبر اسلام- تمام پيامبران سلسله ي ابراهيمي جوشيده و منبعث از توده ي مردمند . يعني از طبقه مقابل طبقه پيامبران شرقي و حکماي غربي.... . و در طبقه ي محروم نيز از محرومترين قشر آن بوده اند که چوپانانند......" صفحه ي 106 مجموعه آثار 15
[2] نمي دانم در کدام يک از آثار ايشان بود که بيان کرده بودند: "از من مي پرسند اينقدر که به فوايد دين براي دنيا مي پردازيد به بيان مسائلي مانند معاد نمي پردازيد" و خود در پاسخ گفته بودند: "بله اين درست متاسفانه افراط از يک سو باعث گشته تا عکس العلمي اينچنين در من بوجود آيد و آخرت هم نبايد فراموش شود"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر