غزلي از شاه نعمت الله ولي:
ما خاک راه را به نظر کيميا کنيم
صد درد را به گوشه ي چشمي دواکنيم
در حبس صورتيم و چنين شاد و خرميم
بنگر که در سراچه معني چه ها کنيم
رندان لاابالي و مستان سرخوشيم
هشيار را به مجلس خود کي رها کنيم؟
موج محيط گوهر درياي عزتيم
ما ميل دل به آب و گل، آخر چرا کنيم؟
در ديده روي ساقي و در دست جام مي
باري بگو که گوش به عاقل چرا کنيم
ما را نفس چو از دم عشق است لاجرم
بيگانه را به يک نفسي آشنا کنيم
از خود برآ و در صف اصحاب ما شتاب
تا سيدانه روي دلت با خدا کنيم
و گفته شده حافظ اين چند بيت را در پاسخ به همين غزل سروده:
آنانکه خاک را به نظر کيميا کنند
آيا بود که گوشه ي چشمي به ما کنند؟
به نظر جناب دکتر عبدالکريم سروش1، حافظ بيت اول را طنز گونه بيان کرده و در بيت بعد غرض خود را به صورت روشني گفته است:
دردم نهفته به ز طبيبان مدعي
باشد که از خزانه ي غيبم دوا کنند!!
_________________________________________________
1 گروهي به مقايسه بين دکتر عبدالکريم سروش و دکتر الهي قمشه اي پرداخته اند> اين دو با هم قابل مقايسه نيستند> جناب دکتر سروش را بايد با عقل گرايان سنجيد نه با اهل دل(هر چند که ايشان نيز صاحب ذوق و طبعي لطيف مي باشد و بنده از محضر ايشان استفاده ي فراوان برده ام). ما مي توانيم به جناب دکتر سروش بگوييم فيلسوف انديشمند ولي نمي توانيم بگوييم حکيم فرزانه در صورتي که دکتر الهي قمشه اي حکيمي است فرزانه.