سيد هاشم حدّاد
كيفيّت خواب و خوراك مرحوم سيد هاشم حدّاد در طول مدّت ماه رمضان
(به نقل از كتاب روح مجرد اثر علامه تهراني)
فردا شب سحري را در نزد ايشان ماندم. نزديك اذان به منزل كه با مسجد چند خانه بيشتر فاصله نداشت رفته و در سفرهاي كه عبارت بود از پيراهن عربي يكي از آقازادگانشان، قدري فجل (ترب سفيد) و خرما با دو گرده نان آوردند و به روي زمين گذارده فرمودند: بسم الله!
ما آن شب را با مقداري نان و فجل (ترب سفيد) و چند خرما گذرانديم و فرداي آن روز تا عصر از شدّت ضعف و گرسنگي توان نداشتيم. چون روزها هم در نهايت بلندي و هوا هم به شدّت گرم بود. فلهذا با خود گفتم: اين گونه غذاها به درد ما نميخورد، و با آن اگر ادامه دهيم مريض ميشويم و از روزه وا ميمانيم. روي اين سبب بعداً پس از صرف سحور با حضرت ايشان، فوراً به خانه ميآمدم و آبگوشت و يا قدري كتهاي را كه طبخ نموده بودند ميخوردم؛ يا بعضاً سحري را از منزل ميبردم و با سحري ايشان با هم صرف ميشد.
امّا خواب ايشان: اصولاً ما در مدّت يكماه خوابي از ايشان نديديم. چون شبها تا طلوع آفتاب بيدار و به تهجّد و دعا و ذكر و سجده و فكر و تأمّل مشغول بودند، و صبحها هم پس از خريدن نان و حوائج منزل دنبال كار در همان محلّ شرطهخانه ميرفتند، و ظهر هم نماز را در منزل ميخواندند، سپس به حرم مطهّر مشرّف ميشدند؛ و گفته ميشد عصر مطلقاً نميخوابند؛ فقط صبحها بعضي اوقات كه بدن را خيلي خسته ميبينند، در حمّام سركوچه رفته و با استحمام آب گرم، رفع خستگي مينمايند؛ و يا مثلاً صبحها چند لحظهاي تمدّد اعصاب ميكنند سپس براي كار ميروند، آنهم آنگونه كار سنگين و كوبنده. زيرا ايشان نه تنها نعل ميساختند بلكه بايد خودشان هم به سُمّ ستوران ميكوبيدند. امّا آن وَجد و حال و آتش شعلهور از درون، اجازة قدري استراحت را نميداد.
ماه مبارك رمضان بدينگونه سپري شد. و در شب عيد كه محتمل بود ماه ديده نشود، چند رفيق طريق بنا بر آن نهادند تا به شكرانة تماميّت شهر رمضان به نجف براي سلام و زيارت مشرّف شوند و فردا را اگر احياناً رمضان است در آنجا افطار كنند.
۱ نظر:
http://iranislam.parsiblog.com/65315.htm
عکسهاي همايش سيدهاشم حداد
شايد به دردتون بخوره
خوشحال ميشوم اگر بيشتر با شما آشنا شوم
ارسال یک نظر