پنجشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۸

روزکی چـــــند در جهان بودم بر سر خـــــاک باد پیمودم--
ساعتی لطف و لحظهای در قهر جان پاکــــیزه را بــــیالودم
با خرد را به طبع کردم هجو بی خرد را به طمع بـــستودم
آتـشی بر فروخــــــتم از دل وآب دیده ازو بــــــــپالودم
با هواهای حرص و شــیطانی ساعــــتی شادمـــان نیاسودم
آخر الامر چون بر آمد کار رفتـــم و تخم کشته بدرودم
کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم
یادم نیست که این شعر را کجا خواندم ,شایدم تو همین وبلاگ یا ... ,ولی این شعر منتسب به ابن سینا حقا که معجزه ای است از اون پیامبرنما --دقیقا تعریف من هستش ,یک بار دیگر بخونید , تعریف زندگی شما نیست؟؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: