یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸
قربون شكل ماه هرچي مر��ه
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شكل ماه هرچي مرده
قربون اون مرداي دلشكسته
قربون اون دستاي پينه بسته
مرداي ده، مرداي كاه و گندم
مرداي ده، مرداي خوان هشتم
مرداي پشت كوه، مثل خورشيد
تودلشون هزار جام جمشيد
مرداي سوخته زير هرم آفتاب
مرداي ناب و كمنظير و كمياب
كيسه چپقها به پرشالشون
لشكر بچهها به دنبالشون
بيل و كلنگشون هميشه براق
قليونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا ميشن از رختخواب
يكسره روپان تا غروب آفتاب
چارتاي رستمن به قدوقامت
هيكلشون توپ، تنشون سلامت
نبوده غيرگرده گلاشون
غبار اگر نشسته روكلاشون
كلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بيريا
مرداي نازدار، مرد شهرن
با خودشون هم اين قبيله قهرن
مرداي اخم و طعنه بيدليل
مرداي سرشكسته زن ذليل
مرداي دكتراي حل جدول
مرداي نقنقوي لوس تنبل
لعنت و نفرين ميكنند به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده
مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافهكاري
توي رگاشون ميكشه تنوره
تريگليسيريد و قند و اوره
انگار آتيش گرفته ترمههاشون
هميشه تو همه سگرمههاشون
به زيردست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي
براي جستن از مظان شك ها
دايرهالمعارف كلك ها
بچه به دنيا ميآرن با نذور
اغلبشون يه دونه اون هم به زور
پيش هم از عاطفه دم ميزنن
پشت سر اما واسه هم ميزنن
اينجا فقط مهم مقام و پسته
مرداي شهري كارشون درسته !
مشتي حسن، حال شما چطوره؟
حالت امسال شما چطوره؟
مشتي حسن كافر و دهري شدي
اومدي از دهات و شهري شدي
اين چيه پاته؟ آخه گيوههات كوش؟
كي گفته دمپايي صندل بپوش؟
اي شده از قاطر خود منصرف
نمره پيكان تو، تهران - الف
شد بدل از باغ و زمين سركشي
شغل شريفت به مسافركشي
يادته اون سال كه با مشتي شعبون
ماه صفر، راهي شدين خراسون
«ربابه»،يادت مياد دستش درست،
كنار چشمه، رختها تو ميشست
يادته دستاتو حنا ميذاشتي
شب كه ميشد، درها رو وا ميذاشتي
تو دهتون، سرقت و دزدي نبود
كار واسه همسايه، مزدي نبود
قبل شما، جنهاي طفل معصوم
صبح سحر، جمع ميشدن تو حموم
لنگ و قطيفه توي بقچههاشون
نگاه آدما به سم پاشون!
جن واسه خانمها يه جور خيال بود
اونم كه تازه، جن نبود و «آل» بود!
مشدي حسن چاي و سماورت كو؟
سيني باقالي و گلپرت كو؟
اي به فداي ريخت و شكل و تيپت
بوي چپق نميده عطر پيپت
مشدي حسن، قربون ميز و فايلت
قربون زنگ گوشي موبايلت
اون كه دهاتي و نجيبه، مشدي
ميون شهريا غريبه، مشدي
چقدر خوبه چله زمستون
سنبلطيب و كاسني و سهپستون
كنج اتاق، يه جاي خلوت و دنج
شربت نعنا و بهارنارنج
كرسي و چاي نبات و هورتش خوبه
خارش و خميازه و چرتش خوبه
عطر چلو كه از خونه در ميرفت
تا هف تا كوچه اون طرفتر ميرفت
شيطونه وقتي رخنه تو دل ميكرد
بوي غذا روزه رو باطل ميكرد
اون زمونا كه نقل تربيت بود
آدمكشي يه جور معصيت بود
كسي، كسي رو سرسري نميكشت
به خاطر دري وري نميكشت
توي عصر سيديمعني نداره
بزرگ و كوچيكي و ريشسفيدي
پدر با ترس و لرز و با احتياط
ميكشه سيگارشو كنج حياط
بپا يه وقتي دست و پات شل نشه؟
پنالتيش از صد قدمي گل نشه؟
****
فتنه و دعوا سرنونه مشدي
دوره آخرالزمونه مشدي...
قربون شكل ماه هرچي مرده
قربون اون مرداي دلشكسته
قربون اون دستاي پينه بسته
مرداي ده، مرداي كاه و گندم
مرداي ده، مرداي خوان هشتم
مرداي پشت كوه، مثل خورشيد
تودلشون هزار جام جمشيد
مرداي سوخته زير هرم آفتاب
مرداي ناب و كمنظير و كمياب
كيسه چپقها به پرشالشون
لشكر بچهها به دنبالشون
بيل و كلنگشون هميشه براق
قليونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا ميشن از رختخواب
يكسره روپان تا غروب آفتاب
چارتاي رستمن به قدوقامت
هيكلشون توپ، تنشون سلامت
نبوده غيرگرده گلاشون
غبار اگر نشسته روكلاشون
كلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بيريا
مرداي نازدار، مرد شهرن
با خودشون هم اين قبيله قهرن
مرداي اخم و طعنه بيدليل
مرداي سرشكسته زن ذليل
مرداي دكتراي حل جدول
مرداي نقنقوي لوس تنبل
لعنت و نفرين ميكنند به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده
مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافهكاري
توي رگاشون ميكشه تنوره
تريگليسيريد و قند و اوره
انگار آتيش گرفته ترمههاشون
هميشه تو همه سگرمههاشون
به زيردست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي
براي جستن از مظان شك ها
دايرهالمعارف كلك ها
بچه به دنيا ميآرن با نذور
اغلبشون يه دونه اون هم به زور
پيش هم از عاطفه دم ميزنن
پشت سر اما واسه هم ميزنن
اينجا فقط مهم مقام و پسته
مرداي شهري كارشون درسته !
مشتي حسن، حال شما چطوره؟
حالت امسال شما چطوره؟
مشتي حسن كافر و دهري شدي
اومدي از دهات و شهري شدي
اين چيه پاته؟ آخه گيوههات كوش؟
كي گفته دمپايي صندل بپوش؟
اي شده از قاطر خود منصرف
نمره پيكان تو، تهران - الف
شد بدل از باغ و زمين سركشي
شغل شريفت به مسافركشي
يادته اون سال كه با مشتي شعبون
ماه صفر، راهي شدين خراسون
«ربابه»،يادت مياد دستش درست،
كنار چشمه، رختها تو ميشست
يادته دستاتو حنا ميذاشتي
شب كه ميشد، درها رو وا ميذاشتي
تو دهتون، سرقت و دزدي نبود
كار واسه همسايه، مزدي نبود
قبل شما، جنهاي طفل معصوم
صبح سحر، جمع ميشدن تو حموم
لنگ و قطيفه توي بقچههاشون
نگاه آدما به سم پاشون!
جن واسه خانمها يه جور خيال بود
اونم كه تازه، جن نبود و «آل» بود!
مشدي حسن چاي و سماورت كو؟
سيني باقالي و گلپرت كو؟
اي به فداي ريخت و شكل و تيپت
بوي چپق نميده عطر پيپت
مشدي حسن، قربون ميز و فايلت
قربون زنگ گوشي موبايلت
اون كه دهاتي و نجيبه، مشدي
ميون شهريا غريبه، مشدي
چقدر خوبه چله زمستون
سنبلطيب و كاسني و سهپستون
كنج اتاق، يه جاي خلوت و دنج
شربت نعنا و بهارنارنج
كرسي و چاي نبات و هورتش خوبه
خارش و خميازه و چرتش خوبه
عطر چلو كه از خونه در ميرفت
تا هف تا كوچه اون طرفتر ميرفت
شيطونه وقتي رخنه تو دل ميكرد
بوي غذا روزه رو باطل ميكرد
اون زمونا كه نقل تربيت بود
آدمكشي يه جور معصيت بود
كسي، كسي رو سرسري نميكشت
به خاطر دري وري نميكشت
توي عصر سيديمعني نداره
بزرگ و كوچيكي و ريشسفيدي
پدر با ترس و لرز و با احتياط
ميكشه سيگارشو كنج حياط
بپا يه وقتي دست و پات شل نشه؟
پنالتيش از صد قدمي گل نشه؟
****
فتنه و دعوا سرنونه مشدي
دوره آخرالزمونه مشدي...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
خیلی قشنگ بود .... یا علی ....
ارسال یک نظر