بس بگردید و بگردد روزگار | دل به دنیا درنبندد هوشیار | |
ای که دستت میرسد کاری بکن | پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار | |
اینکه در شهنامههاآوردهاند | رستم و رویینهتن اسفندیار | |
تا بدانند این خداوندان ملک | کز بسی خلقست دنیا یادگار | |
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم | هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار | |
آنچه دیدی بر قرار خود نماند | وینچه بینی هم نماند بر قرار |
اینهمه هیچست چون میبگذرد | تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار | |
نام نیکو گر بماند ز آدمی | به کزو ماند سرای زرنگار |
چون خداوندت بزرگی داد و حکم | خرده از خردان مسکین درگذار | |
چون زبردستیت بخشید آسمان | زیردستان را همیشه نیک دار | |
عذرخواهان را خطاکاری ببخش | زینهاری را به جان ده زینهار |
از درون خستگان اندیشه کن | وز دعای مردم پرهیزگار | |
منجنیق آه مظلومان به صبح | سخت گیرد ظالمان را در حصار |
سعدیا چندانکه میدانی بگوی | حق نباید گفتن الا آشکار |
۱ نظر:
..... پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار ....التماس دعا
ارسال یک نظر