چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۴

بايزيد بسطامي - شيخ ابوالحسن خرقاني

بايزيد بسطامي – شيخ ابوالحسن خرقاني

بايزيد بسطامي حدودا 100 سال قبل از شيخ ابوالحسن خرقاني مي زيسته. داستاني از بايزيد در مثنوي نقل است كه بسيار زيباست:

زماني بايزيد بسطامي با مريدان در حال حركت بوده كه به محدوده ي خرقان مي رسند، به آنجا كه مي رسند ، ناگهان بايزيد بسطامي مي ايستد، نفسي عميق مي كشد و حالش دگرگون مي شود. يارانش به او مي گويند: "اين چه رايحه اي است كه تو را اينچنين مدهوش نمود؟" او در جواب مي گويد: "بوي خوش ابوالحسن است كه 100 سال ديگر در اين مكان به دنيا مي آيد و به سه چيز از من برتر است، 1 - تشكيل زندگي مي دهد ، 2 - شغل دارد" (ظاهرا كشاورزي مي كند و جهت مسافرت ديگران چهارپا كرايه مي دهد دقيقا در ذهنم نيست).

جناب شيخ ابوالحسن خرقاني مردي غير قابل توصيف بوده ، زماني در يك جلسه اي كه از رسول مكرم اسلام حديث نقل مي كرده اند حاضر بوده و استاد جلسه حديثي را از قول پيامبر نقل مي كند. شيخ ابوالحسن مي گويد اين حديث از پيامبر نيست. استاد به چهره ي روستايي و ژوليده ي او مي نگرد و مي گويد: تو از كجا مي داني؟ شيخ مي گويد آن زمان كه تو حديث مي خواندي من در چشمان رسول مي نگريستم و ديدم كه ابروانش به نشانه اعتراض گره شد!

 

هیچ نظری موجود نیست: