جمعه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۲

اسماعيل تو کيست؟

 

اکنون در منايي،  ابراهيمي ، اسماعيلت را به قربانگاه آورده اي..

اسماعيل تو کيست؟

چيست؟

مقامت؟

 آبرويت؟

 موقعيتت؟

 شغلت ؟

 پولت ؟

 علمت؟

 درجه ات؟

 هنرت ؟

 روحانيتت؟

 لباست؟

 نامت؟

 نشانت ؟

 جانت؟

 جوانيت؟

 زيبايي ات؟...

 

من چه مي دانم ... اين را تو خود مي داني ، تو خود آن را ، او را هرچه هست و هرکه هست ، بايد به منا آوري و براي قرباني ، انتخاب کني،

من فقط مي توانم نشاني هايش را به تو بدهم:

آنچه تو را در راه ايمان ضعيف مي کند، آنچه تو را در رفتن به ماندن مي خواند،

آنچه تو را در راه مسئوليت به ترديد مي افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگي اش تو را به فرار مي خواند، آنچه تو را به توجيه و تاويل هاي مصلحت جويانه مي کشاند و عشق به آن کور و کرت مي کند. ابراهيمي اي و ضعف اسماعيلي ات ترا بازيچه ي ابليس مي سازد . در قله ي بلند شرفي و سرا پا فخر و فضيلت...

آن اسماعيل توست، اسماعيل تو ممکن است يک شخص باشد يا يک شيء يا يک حالت ، يک وضع و حتي يک نقطه ي ضعف!

اما اسماعيل ابراهيم ، پسرش بود!

 

دکتر علي شريعتي مجموعه آثار 6  حج

هیچ نظری موجود نیست: