دوشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۲

خاک پاي بسيجيم!

فاش مي گويم و از گفته ي خود دلشادم....

 

وقتي اين فيلماي عقده ايه وزارت محترم ارشاد رو مي بينم بدجوري حالم گرفته ميشه.

توي اين فيلما چيه؟

غير از شهوت و عقده چيز ديگه اي هم پيدا ميشه؟

هر ده تا فيلم کپيه يه فيلم نامه ي بي سر و ته و محرک شهوت هستن!

فيلم موفق فيلميه که داخل فيلم، اون که ريش داره آدم بديه، بسيجيه عقده ايه ، دختره که همه جور کاري انجام ميده آدم پاکيه و پسره که اهل همه جور فسق و فجوريه، يک قهرمانه ...

عشق و وفا کودکان تازه چه دانند

ايـن همه آيين لوطيان قديم است

بابا دمتون گرم ايولا!!

ديروز يکي از دوستانم از گذشته تعريف مي کرد(اين رفيق ماهم از همون آخرين نفراتيه که از قديم باقي مونده)،

از زماني که عراق خرمشهر رو گرفته بود.

مي گفت ما از طريق پليس اعزام شديم(چون هنوز کميته و سپاه تشکيل نشده بود) ، اونا تانک داشتن و ما ام-يک ، مي گفت از بس خشاب زده بوديم توي ام-يک ، دست راستمون از کار افتاده بود و بادست چپ شليک مي کرديم.

وقتي مي بينمش ياد ابوذر ميافتم ، پاک بي غل و غش و دلاور.

آهن ربا که کنار بدنش مي گيري ، ميچسبه به تنش ، از بس که ترکش توي بدنشه.

 

آره حالا بسيجي شده عقده اي، بله عقده ايه!!

 

يا بايد دهن کجيه وزارت ارشاد رو ببينه يا حقه بازيه اونايي که مدعي خداشناسي هستن يا ...

 

مثل اينکه بازم زده به سرم........

هیچ نظری موجود نیست: