سه‌شنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۲

اين هنر نيست که انسان جواب تمام سوال ها رو داشته باشه...

تعجب نکنيد، شيطون نه تنها جواب سوال ها رو مي دونه ، بلکه خيلي چيزا رو از طريق روشي که شايد عرفا و يا زهاد نام اون رو مکاشفه ميگذارن درک کرده و يا به عبارت بهتر بايد گفت اونها رو ديده.

.........

شايد يه چيزاي ديگه اي لازمه تا انسان رو نزد دوست، محبوب کنه همون چيزي که خيلي وقتا شايد توي دل يه آدم روستايي ساده مثل ابوالحسن خرقاني يا چرا اينقد دور بريم ، کربلايي کاظم ساروقي* که خيلي هم مربوط به گذشته نيست پيدا ميشه.

يه دوستي داشتم که مي گفت:"هرچيزي که خداوند درباره ي اون صحبت کرده ، يه نمونه هاي مادي و قابل درک هم براي اون ها ساخته تا ما بتونيم بهتر اصل رو درک کنيم. مي گفتش که اين که يه نفر همه فن حريف و حراف باشه با کلي ادعا دليل کافي نيست براي اينکه محبوب بشه و اگه يه ذره توي دلش نسبت به محبت و علاقه اي که نسبت به خداوند ابراز ميکنه صميمت باشه به مراتب بهتره از خرمن فوج ادعاها"

آنانکه به نام نيک مي خوانندم

احوال درون بد نمي دانندم

گر زانکه درون برون بگردانندم

مستوجب آنم که بسوزانندم

 بعد يه مثال ميزد و مي گفت: "زماني که در سن ازدواج قرار گرفتم تصميم گرفتم که ازدواج کنم و از خواستگاري هايي که مادرم برام انجام ميداد گرفته تا خواستگاري هايي که بر اساس معيار هاي خودم انجام مي دادم ولي هيچکدوم نتونستن دل من رو راضي کنن، خيلي ها بودن که از وحدت وجود صحبت مي کردن و خيلي ها بودن که از عشق صحبت مي کردن و خيليا بودن که کلي از نظر درجات مادي و رتبه هاي تحصيلي در سطح بالايي بودن ولي هيچکدومشون نتونستن فقط يک نفر رو توي دل خودشون نگه دارن و هرچي که تلاش کردم به اونها بقبولنم که عشق شريک پذير نيست باورشون نميشد. مي گفت: من هدفم اين بود تا با ازدواج به درک بالاتري از عشق بپردازم و خودم رو آماده تر کنم ولي هيچ کس با تمام ادعاهايي که داشتن نتونستن اين عشق رو براي من به ارمغان بيارن . مي گفت من خام بودم و نياز به پختگي بيشتر داشتم. الان به اين نتيجه رسيدم ، در ازاي اون چيزي که الان به دنبالش هستم بايد تمام تعلقات رو کنار بگذارم و تصميم گرفتم فقط دنبال کسي بگردم که بتونه فقط من رو توي دلش نگه داره و ممکنه اون به دور از تمام معيارهاي عرف باشه ممکنه يک آدم خيلي فقير باشه در يه جاي دور افتاده ..... " بعدش ادامه مي داد" حالا تازه فهميدم که چرا وقتي عشق در دل ابراهيم ادهم تابيد به يکباره به همه چيز پشت پا زد......"

بس نکته غير حسن ببايد که تا کسي

مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

___________________________

* کربلايي کاظم ساروقي انسان روستايي پاکي بود که به واسطه ي صفاي درونيي که داشت يک شبه حافظ کل قرآن شد و در ساروق اراک زندگي مي کرد . حدود سال 1340 هجري شمسي فوت کردن ولي هنوز افراد زيادي هستند که توي ساروق ايشون رو ميشناسن و همچنين نفراتي از بستگان درجه يک ايشون هنوز در قيد حيات هستند.

هیچ نظری موجود نیست: