يک مقدمه و يک مطلب
شايد بهتر بود اين مقدمه را کمي زود تر مي نوشتم ولي خوب الان هم دير نشده، مرحوم علامه تهراني يکي از فرزانگان گمنام است که کلام عاشقانه و سوزناک و بي غل و غشش خيلي زود دل ها را به سوي خود مي ربايد.
زماني که به مباحث عرفاني او با علامه طباطبايي دقت مي کنيم مي بينيم که ديدن و لمس درجاتي از معرفت چيزي است که حتي شخصي مانند حضرت علامه ي طباطبايي نيز نمي توانسته به خوبي آن را در يابد تا جايي که بحث به عقل بر مي گردد علامه ي طباطبايي به خوبي از عهده ي درک و استدلال بر مي آيند ولي زماني که صحبت از وحدت وجود مي شود حتي علامه طباطبايي نيز نمي تواند به آن وادي نفوذ کند*
مطلبي از مهر تابان:
رؤياي أميرالمؤمنين حضرت خضر را و تعليم اسم اعظم
راجع به أميرالمؤمنين عليه السّلام وارد است كه آنحضرت در شب قبل از غزوة بدر، حضرت خضر عليه السّلام را در خواب ديدند و گفتند به او: بمن ذكري بده كه آنرا بگويم و بر دشمنان غالب شوم! حضرت خضر به او گفت: بگو: يَا هُوَ يَا مَنْ لاَ هُوَ إلاَّ هُوَ.
چون صبح شد، خواب را براي رسول الله بيان كرد، و حضرت رسول فرمودند: اي عليّ! بتو اسم اعظم تعليم داده شده است.**
____________________________________________________
* اين مباحث وحدت وجود در بين دو بزرگوار را مي توانيد در کتاب مهر تابان مطالعه فرماييد
** اين روايت را در تفسير «مجمع البيان» در تفسير سورة إخلاص آورده است كه: وَحَدَّثَني (أيْ قالَ أبو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلامُ) وَ حَدَّثَني أبي عَنْ أبيهِ عَنْ أميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أنَّهُ قالَ: رَأَيْتُ الْخِضْرَ في الْمَنامِ قَبْلَ بَدْرٍ بِلَيْلَةٍ، فَقُلْتُ لَهُ: عَلِّمْني شَيْئًا أنْتَصِرُ بِهِ عَلَي الاْعْدآءِ! فَقالَ: قُلْ: يا هُوَ يا مَنْ لا هُوَ إلاّ هُوَ! فَلَمّا أصْبَحْتُ قَصَصْتُ عَلَي رَسولِ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ.
فَقالَ يا عَليُّ! عُلِّمْتَ الاِسْمَ الاْعْظَمَ؛ فَكانَ عَلَي لِساني يَوْمَ بَدْرٍ.
قالَ: وَ قَرَأَ عَلَيْهِ السَّلامُ يَوْمَ بَدْرٍ: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، فَلَمّا فَرَغَ قالَ: يا هُوَ يا مَنْ لا هُوَ إلاّ هُوَ اغْفِرْلي وَ انْصُرْني عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرينَ. وَ كانَ يَقولُ ذَلِكَ يَوْمَ صِفِّينَ وَ هُوَ يُطارِدُ، فَقالَ لَهُ عَمّارُ ابْنُ ياسِرٍ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ ما هَذِهِ الكِناياتُ؟! قالَ: اسْمُ اللَهِ الاْعْظَمُ وَ عِمادُ التَّوْحيدِ لِلَّهِ؛ لا إلَهَ إلاّ هُوَ، ثُمَّ قَرَأ: شَهِدَ اللَهُ أَنـَّهُ و لاَ´ إِلَـ'هَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَآنءِمَـا بالْقِسْطِ لاَ´ إِلَـ'هَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، وَ ءَاخِرَ الْحَشْرِ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّي أرْبَعَ رَكَعاتٍ قَبْلَ الزَّوالِ.
و اصل اين روايت را در «توحيد» صدوق در باب تفسير قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، ص 89، با سند متّصل خود روايت ميكند از أبي البَخْتَري وَهَب بن وَهَب از حضرت صادق عليهالسّلام، از حضرت باقر عليه السّلام، و در ضمن تفسير، حضرت باقر استشهاد به اين روايت مينمايند، كه از پدرشان، و آنحضرت از پدرش حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام، و او از أميرالمؤمنين عليه السّلام روايت كرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر