خود را در فرمان تاختن ديگر است
و
خود را در ارادت معشوق باختن ديگر
عين القضات – شهيد عشق -
اي دوست آدمي که او را ارادت وا ديد آمد در مثال به مورچه ماند که به کعبه مي رود از خراسان ، چه گويي؟ مورچه هرگز به خودي خود به کعبه تواند رفتن؟ هيهات! که اگر هزار سال جان کند که هم هيچ نبود. اما اگر خود را بر پر کبوتري يا بازي بندد ، راه بر وي آسان شود. اما کار مورچه در آن است که خود را بر پر کبوتر بندد، چون بربست راه او برسيد، راه کبوتر مانده بود و به يک روز به کعبه توان رسيد به پر کبوتر و کار مريد در آن است که خود را چون بر پر پير بندد و چون بربست راه مريد برسيد و آن راه پير است که مانده است و عالم ها بگردي که مريد را نيابي تا داني شيخ ابوالقاسم گرگاني مي گويد: چندين سال است که مي خواهم تا مريدي بيابم!
مريد ابليس صفت بايد که بود تا از او چيزي آيد . خود را در فرمان تاختن ديگر است و خود را در ارادت معشوق باختن ديگر. بر فرمان معشوق مطلع بودن ديگر است و بر ارادت معشوق مطلع بودن ديگر .
جوانمردا! فرمان بيرون است و ارادت درون. اگر مثلا پدري فرزند خود را گويد که بسيار مرا منواز که از تو خجل شدم و آن پسر اکرام پدر زيادت کند. مخالف او نيست، لعمري مخالف فرمان است وليکن مخالف ارادت نيست.
اگر سلطان محمود وا اياز گفتي که برو خدمت ديگري کن و او برفتي خطا بودي ، آن کسي که در آن مقام فرمان برد نا پخته است.
جوانمردا! خداي تعالي گفت: «سارعوا الي مغفرت من ربکم و جنت عرضها السموات والارض» * ، طامعان آنجا که فرموده بود دويدند ، ليکن بسياري عاشقان گفتند: کجا رويم؟
گفتي دگري بين کنم اي بينايي
گر تو دگري چو خويشتن بنمايي
بار خدايا ! طالبان تو کجا به بهشت قانع شوند؟
گفتي که برو حديث ما کن کوتاه
اي دوست کجا روم کجا دانم راه
«ان اصحاب الجنت اليوم في شغل فاکهون» ** يعقوب چون از کنعان به مصر آيد به طلب يوسف آيد ، اگر نه نان ، گوشت و حلوا به کنعان هم بود، چه در دنيا خوردن و در آخرت هم خوردن ، حاشا و کَلـّا!
بهشت خود مائده ايست نهاده، تا خود عاشقان بهشت کدام اند و عاشقان خدا کدام. ..
تا جان دارم عشق تو را غمخوارم
بي جان غم عشق تو به کهس نسپارم
فردا که قيامت آشکارا گردد
مي آيم و اين خمار در سر دارم
________________
* سوره ي 3 آيه ي 133
** سوره 36 آيه 55
بخش هايي از نامه ي نهم عين القضات
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر