پنجشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۳

بيکاري

دوست دارم طرح هاي خودتون رو در باره ي رفع معضل بيکاري برايم پست کنيد.

تا به حال به اين موضوع فکر کرديد که به چه صورت مي شه بيکاري رو کمتر کردو يک سرو ساماني به وضعيت موجود جوانان پر انرژي داد.

يکي از مشکلات اينه که مديران کشور ما کمتر خودشون رو موظف به پاسخ گويي به مراجع ذيصلاح مي دونن، شايد هم بهتره بگم اصلا چنين مراجعي وجود ندارن.

به همين دليل هم هست که يک مدير کارخانه يا اداره خيلي راحت مي تونه سفارشي نسبت به استخدام افراد عمل کنه و برادر و خواهر و پسر خاله و دختر خاله رو در داخل سيکل زير مجموعه ي خود وارد مي کنه.

حالا ممکنه که ما صد در صد نتونيم اين سفارشي و رابطه اي عمل کردن رو از بين ببريم ولي همين قدر که بتونيم اين روابط رو کمتر کنيم هم خيلي کار انجام داديم.

در حال حاظر يک اداره و يا به عبارتي يک سازمان وجود دارد به نام سازمان کار و امور اجتماعي ولي عملا کاري از پيش نمي برد.

اگر کار اين سازمان روي حساب بود، علي رغم تمام مشکلاتي که در زمينه ي وجود شغل در جامعه موجود مي باشد، افراد مي توانستند تخمين بزنند که مثلا بعد از 10 سال که در نوبت به دست آوردن يک شغل هستند مي توانند به يک شغل برسند، ولي اينطور نيست و با وضع موجود هيچ تضميني نيست که شخصي که 100 سال هم در نوبت به دست آوردن شغل هست به شغلي برسد.

حال راهي که شايد بتواند وضعيت را کمي بهبود ببخشد اين است که قدرت استخدام را عملا از تمامي مديران و ادارات غير از سازمان کار بگيرند و با کساني که به صورت مستقيم از طريق خود اقدام به استخدام افراد مي کنند شديدا برخورد شود و اين نيز عملي نمي شود مگر از بالا شروع شود. يعني قانون براي بالايي ها نيز اجرا شود يعني اگر آقاي x برادر خود را مستقيما و با سوء استفاده از قدرتي که از طريق مردم به دست آورده، استخدام کرد (حتي اگر رئيس جمهور بود و برادرش را در راس يکي از مهمترين سازمان ها نشاند) نيز برخورد شود.

در اين حالت ما عملا دايره ي سوء استفاده ها را محدود کرده ايم و آن را فقط به يک دايره و آن هم سازمان کار خلاصه کرده ايم و هرچه باشد پسر خاله هاي يک سازمان تعدادشان کمتر است از تعداد پسر خاله هاي تمامي وزارت خانه ها و سازمان ها و دواير دولتي.

دوستي مي گفت: وقتي نوبت به ساخت و ساز باشد از پايين يا به عبارتي از قائده ي مثلث که همان مردم هستند شروع مي شود.

ولي وقتي خراب مي شود و خرابکاري شروع مي شود از راس خراب مي شود يا خراب مي کنند.

جامعه اي که نظارت در بالا کاربرد نداشته باشد در پايين نيز کاربردي نخواهد داشت و اين از علائم جامعه ي بيمار و به عبارتي فاسد است. بخشي از بدن اگر بيمار شود قابل درمان است ولي اگر فاسد شود فقط با برداشتنش مي توان آن را درمان نمود. در يک نظام فاسد ديگر نصيحت عمل نمي کند و خوي درندگي و سبوعيت در آن رشد مي کند، بکش تا زنده بماني.

بايد نظارت و تنبيهات شديدا اعمال شوند و طرح ها فقط براي يک هفته در نظر گرفته نشوند بايد فساد از قواي داوري و قضايي دور شود و در صورت ديدن فساد در نقاط کليدي که خون را به تمام وجود ميرسانند سريعا نسبت به قطع عضو فاسد اقدام شود.

جامعه اي که غير از اين باشد هم سزاوار زلزله است.

 

ا لملک  يبقي  مع  ا لکفر  و  لا يبقي  معي  ا لظلم

زمين با کفر باقي مي ماند ولي با ظلم هرگز

هیچ نظری موجود نیست: