سه‌شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۲

اين شعر هوشنگ ابتهاج (ا. سايه ) يه حال خاصي به من ميده:

 

خدايرا که چو ياران نيمه راه مرو

تو نور ديده ي مايي به هر نگاه مرو

تو را که چون جگر غنچه جان دلتنگ است

به جمع جامه سپيدان دل سياه مرو

به زير خرقه ي رنگين چه دام ها دارند

تو مرغ زيرکي اي جان به خانقاه مرو

مريد پير دل خويش باش اي درويش

وزو به بندگي هيچ پادشاه مرو

مباد کز در ميخانه روي برتابي

تو تاب توبه نداري به اشتباه مرو

چو راست کرد تو را گوشمال پنجه ي عشق

به زخمه اي که غمت ميزند ز راه مرو

هنر به دست تو زد بوسه قدر خود بشناس

به دست بوسي اين بندگان جاه مرو

گناه عقده ي اشکم به گردن غم توست

به خون گوشه نشينان بي گناه مرو

چراغ روشن شبهاي روزگار تويي

مرو ز آينه ي چشم سايه آه مرو

 

هوشنگ ابتهاج

خرداد 69

هیچ نظری موجود نیست: